انتها (نگاه آخر)

 

هوای فکه اون روز پر از گرد و غبار بود ، طوری که به سختی می تونستی جایی رو ببینی ، یکی از مسئولین گفت خیلی وقته هوای فکه اینطور نشده . انگار تمام غبار اونجا باهات حرف می زد ، خیلی عجیب بود!!!!!!!!!!

فکه بوی تشنگی میده ، بوی رمل و ماسه ... تن شهدا اونجا دل به دل خاکش دادن و هواش رو عطراگین کردن ، فکه پر از رازه  ... راز هایی که یه جورایی ما رو هم درگیر خودش کرده بود...

مقتل شهید آوینی رو به یاد دارید ؟؟؟؟ یادتونه اونجا دستمون رو به دست شهدا دادیم و با هاشون عهد و پیمان بستیم ؟؟؟ نمی دونم بین هرکدوم از شما و شهدا اونجا چی رد و بدل شد اما مطمئنم هر چی بود حسابی دلمون رو آماده و هوایی کرد و سر فصل عاشقی اونجا رقم خورد ......

فکه یا مکه ؟؟؟!!!!!!!! " فکه مرا دریاب" ذکر دل همه ما اونجا این بود . احساس می کنم همین جوری هم شد .........

با همه خوبیهاش فکه هم تمام شد ، اما یاد و خاکش همیشه همراه من هست ...

بعد از فکه به زیارت دکتر معرفت ( بارگاه شهید چمران ) رفتیم . اونجا فیلم لحظات آخر شهید شدن دکتر چمران و چند شهید دیگه رو پخش کردن ... ناله های بچه ها زمینه فیلم شده بود .... انگار دهلاویه یه دنیای دیگه بود ، دنیایی که تا از نزدیک نبینیش باور کردنش برات سخته ..

دور تا دور اونجا پر بود از مدارک تحصیلی و نقاشی های دکتر چمران ، وقتی به تابلو های نقاشی نگاه می کردی انگار هرکدام یه رازی رو پنهان کردن ، مشخص بود تو حال و هوای خاصی کشیده شده بودن ، خیلی جالب بود ....

بالاخره غروب شد و موقع وداع ما از دهلاویه ...

یادتونه گفتم پادگان کرخه ، بعد از نماز مغرب مسئول کاروان یه خبر بهمون داد که حسابی خوشحالمون کرد؟؟؟

مقصد بعدی رسیدن به اون خبر بود ...

دیدار از 21 شهید گمنام که تازه پیدا شده بودن ... میگفتن بی سابقه بوده !!!!!!!!!!!

اولش زیاد حس خاصی نداشتم اما کم کم .... دیدن کفن های کوچیک و بزرگ ، صدای نوحه ، دل هایی که از صبح اون روز منتظر یه تلنگر کوچیک بودن و هزار تا دلیل دیگه که خیس شدن گونه ها رو توجیه می کرد....

در اون لحظات احساس می کردم شهدا آمدن استقبالمون ، نمی دونم ..........

همیشه فکر می کردم اگه از آخر همه چیز شروع بشه ، موقع تمام شدنش بهت سخت نمی گذره ، اما همه چیز تهش سخته ، حالا چه از اول شروع شده باشه چه از آخر ...

نمی دونم تا چه حدی تونستم خاطراتمون رو یاد آوری کنم اما خیلی وقت بود این حرفا منتظر آزاد شدن بودن ....

دوستای خوبم این بود لحظه های رویایی ما ، البته از دید من ، کاش هرکدام از شما حداقل گوشه کوچکی از خاطراتتون رو می نوشتید ، شنیدن خاطرات مشترک از چند دیدگاه جالبه ....

 

یا زهرا (س).

التماس دعا .....


خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

نظرات شما عزیزان:

عاشق کربلا
ساعت17:42---27 تير 1391
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست...
به جرات میتونم بگم یکی از بخش های ویژه وبلاگ همین نگاه های زیبا شما بود که واقعا جای تبریک داره


رهروان شهدأی گمنام
ساعت10:13---26 تير 1391
سلام پلاک.
به قول اولین پاسخ شماکه گفتین دیباچه رو با دلم نوشتم.باور کنید دلم شهامت بازگوئی خاطرات رو بهم نمیده.
قبلأ هم بهتون گفته بودم که شجاعانه داری بادلت کنار میائی
واسه ماهم دعا کن تاتمام اون لحظات زیبا وبیادماندنی رو واسه دوستان مکتوب کنیم.
خوشابحالت پلاک.......


خادم
ساعت12:40---25 تير 1391
سلام فیلمارو می تونین رو وبلاگ ما ببینین فیلم طلاییه شلمچه وفکه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ شنبه 24 تير 1391برچسب:, توسط پلاک