اي كاش ميخي بين بال و پر نميرفت
يا لااقل زهرا به پشت در نميرفت
آتش گرفته درب آن بيتي كه حتي
در داخلش بي اذن پيغمبر نميرفت
طاقت نياورد و زمين افتاد و غش كرد
تا آن زمان كه هوش بود حيدر نميرفت
شايد اگر آرام خون از سينه ميريخت
يا كه جنين ميماند يا مادر نميرفت
زخمي شده پهلوي بي بي دو عالم
ورنه ميان راه خون تر نميرفت
گر ماجراي كوچه ناموسي نميشد
در بين مردم آبرو ديگر نميرفت
وقتي كه سيلي بر رخ مادر نميخورد
در كربلا از دخترش معجر نميرفت
شاعر: محسن اوجاني

سلام به همه ی دوستانی که از این وبلاگ دیدن می کنن . نمیخوام جمع رو خصوصی و محدود کنم چون این وبلاگ خصوصی نیست و میدونم خیلی از دوستان بابت خصوصی شدنش دلگیر بودن . سعی خودمون رو می کنیم که دیگه این اشتباه تکرار نشه ، البته رو کمک همه عزیزان حساب کردیم. حلالمون کنین..
دوستای خوبم دوباره قسمتم شد و رفتم کربلای ایران . کلی سوغاتی براتون آوردم . ان شالله که خوشتون بیاد..
بعد از کلی غیبت و نبودن حالا می خوام شروع کنم و تمام خاطرات سفر رو براتون تعریف کنم ، البته نه یکجا . کم کم ..
حیف که کوتاهی کردم و خیلی از بچه ها رونشد با این وبلاگ آشنا کنم. اما اگه عمری باقی باشه و بازم قسمتم بشه ، سعی دارم اینبار کاری کنم که همه ی بچه های راهیان ( نه فقط یه اتوبوس ) با این وبلاگ آشنا بشن. دعا کنید سال بعد هم طلبم کنن و از عهده این کار بر بیام.
التماس دعا
.: Weblog Themes By Pichak :.