سلام بچه ها

این سلامم بوی اشک داره...

حلالم کنید...

حلالم کنید اگه شوخیهام باعث ناراحتیتون شد به جون خودم قسم میخورم فقط میخواستم وقتی من شادم شما هم شاد باشید...

حلالم کنید...

شاید این آخرین پستم باشه شایدم نباشه اما احتمال نباشه خیلی کمه...

واسم دعا کنید که ... 

اگه موجب ناراحتی و اذیتتون شدم عذر میخوام و میخوام که منو حلال کنید...

به خدا میسپارمتون



تاريخ : چهار شنبه 28 دی 1391برچسب:, | 19:49 | نویسنده : |

بالی دهیدبه وسعت هفت اسمان  مرا

من

هرچه میکنم به شهیدان نمیرسم  

سلام ازمحفل عاشقانه شما خوشم امده شرمنده شهدا منو با شما اشنا کرد امید وارم تو راه شهادت همگی در مقابل مولایمان سربلند باشیم



تاريخ : سه شنبه 20 دی 1391برچسب:, | 20:29 | نویسنده : |
باشگاه کشتی بودیم که یکی از بچه ها به ابراهیم گفت
ابرام جون!تیپ هیکلت خیلی جا لب شده توی را ه که می امدی دو تا دختر پشت سرت بودن و مرتب از تو حرف میزدن
بعد ادامه داد شلوار و پیرهن شیک که می پوشی  ساک ورزشی هم که دست گرفتی کاملا معلومه که ورزشکاری.ابراهیم خیلی ناراحت شد ورفت توی فکر .اصلا توقع چنین چیزی نداشت. جلسه بعد که ابراهیم را دیدم خنده ام گرفت پیرهن بلند شلوار گشاد پوشیده بودبه جای ساک ورزشی هم کیسه پلاستیکی دست گرفته بود. تیپش به هر ادمی میخورد جز ورزشکار بچه ها میگفتند تو دیگه چه جور ادمی هستی ما باشگاه میایم تاهیکل ورزشی پیدا کنیم بعد هم لباس تنگ بپوشیم اما تو بااین هیکل قشنگ و روفرم اخه این چه لباسی پوشیدی؟ابراهیم به این حرف ها اهمیت نمی داد وبه بچه هامیگفت اگه ورزش برای خدا باشه عبادته به هر نیت دیگهای باشه فقط ضرره-شادی روحش صلوات

برگرفته اازکتاب سلام بر ابراهیم



تاريخ : سه شنبه 19 دی 1391برچسب:, | 17:20 | نویسنده : |
شهید همت
من زندگی را دوست دارم ولی نه انقدر که الوده اش شوم وخویش را گم وفراموش کنم


تاريخ : 8 دی 1391برچسب:, | 14:52 | نویسنده : |

شهیدمهدی رجب بیگی

خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست اموز نشویم واز نور خویش اتش در ما بیفروز تا در سرمای بی خبری نمانیم خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست ان شهیدان را بر پیکرمان اویزتامشت خون نینشان را برافراشته داریم
خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید
دستی عطا کن تا دامنی جز تو نگیرد
پای عطا کن که جز تو راه نرود
وجانی عطا کن که برای تو برود


تاريخ : 8 دی 1391برچسب:, | 14:51 | نویسنده : |

http://dl.aviny.com/karikator/mozoei/9dey/kamel/50.jpg



تاريخ : جمعه 8 دی 1391برچسب:, | 7:19 | نویسنده : عاشق کربلا |

عزیزتر از شهیدان شما این انقلاب بوده، به عزیز شهیدتان احترام کنید. 

حجت الاسلام صادقی (مشهد)

در سال 1350 هجری شمسی که قضیه جشن های 2500 ساله شاهنشاهی پیش آمد، ندای امام از نجف اشرف باعث حرکتهایی در حوزه علمیه مشهد گردید و ساواک با اطلاع از این که همه این تحریک ها به محوریت چند نفر انجام می پذیرد که در رأس آنها حضرت آیت الله خامنه ای است از این رو ایشان را دستگیر و روانه زندان کرد. بنده نیز به همین دلیل در زندان بودم. فردای آن روز حضرت آیت الله خامنه ای که در سلول مجاور من بود، بر اثر نفوذی که در زندانبانان گذاشته بود موفق شده بود از سلول بیرون بیاید. ایشان وقتی مرا با آن وضع رقت بار دید، فرمود: دیشب تو بودی که ناله می کردی؟ پاسخ دادم بله. ادامه دادم با همین وضع خون آلود مجبور شدم نماز صبح را برای این که قضا نشود بجا آورم، آیا نمازم صحیح است؟ آقا فرمودند: بهترین نمازی که شاید در عمرت موفق به خواندن آن شدی همین دو رکعت بوده است. دیشب که ناله های تو را شنیدم با خود می گفتم: این شخص کیست یک لحظه در دلم به جده ام حضرت زهرا (س) متوسل شدم که صاحب این ناله هر که هست از شکنجه خلاصی یابد. این سخن و ملاقات چنان در من تاثیر گذاشت که دردهای ناشی از شکنجه را به فراموشی سپردم.



تاريخ : 3 دی 1391برچسب:, | 20:44 | نویسنده : |

عزت امروز اسلام و مسلمین ثمره خون شهدای عزیز و پاداش دنیایی آنان است. 

حاج آقا فتحعلیان (عضو هیات امناء مسجد کرامت مشهد) :

یکی از روزهایی که آقا در مسجد کرامت اقامه نماز می کردند، به مرحوم کرامت فرمودند: تخته سیاهی را برای تدریس تهیه کنید. استفاده از تخته سیاه در مسجد برای ما خیلی عجیب بود. سپس ساعت خاصی را مقرر فرمودند که جوان ها - دختر وپسر- برای تفسیر قرآن به مسجد بیایند. گاهی دانشجویان دختر را می دیدیم که وقتی می خواستند وارد جلسه آقا شوند، از کیف خود چادرهایشان را در می آوردند و به سر می انداختند و پس از چند جلسه حضور در این کلاس ها، به طور کلی تغییر مسیر می دادند و یک فرد متدین و انقلابی می شدند.



تاريخ : 2 دی 1391برچسب:, | 17:41 | نویسنده : |

وقتی حسین(ع)در صحنه است

اگر در صحنه نیستی هر کجا خواهی باش! چه ایستاده بر نماز چه نشسته بر سر سفره شراب 



تاريخ : 1 دی 1391برچسب:, | 21:22 | نویسنده : |

دیگر نمی خواهم زنده بمانم

من محتاج نیست شده ام

من محتاج تو هستم خدایا!

بگو باران ببارد کویر شور زار قلبم سالهاست که سترون مانده است

من دیگر طاقت دوری از باران راندارم

خدایا دوست ندارم تنها بیایم

دوست دارم گمنام بیایم

دور از هر هویتی

خدایا!اگر بگوی لیاقت نداری

خواهم گفت لیاقت کدام یک از الطاف تو راداشتم ام

خدایا!دوست دارم سوختن را فنا شدن رااز همه جا جاری شدن رابه سوی کمال روان شدن را



تاريخ : 1 دی 1391برچسب:, | 21:16 | نویسنده : |