اول بگم که دیگه برا شما مطلب نمیذارم که بخاین استقبال کنید یا نکنید، اونقد غرق دنیا شدید که دیگه حتی به وبلاگ سر نمیزنید دیگه چه برسه نظر و استقبال. میدونم اکثرتون گوشی دارید که بتونید باهاش به وب سر بزنید همه هم بخاطر واتساپو لاینو مامانش اینا هم که شده طرح اینترنت دارین. نگو وقت نمیکنم، چطور واسه چت وقت داری!!!                      بی خیال دیگه

دوم بگم ادامه مطلب قبلی در مورد شهید جوان دلاور رو بعدا میزارم

سوم بگم امشب دلم هوایی شد وقتی دیدم از شبکه 2 داره دعای کمیل از کنار یادمان شهید چمران در دهلاویه پخش میکنه که یاد شهید چمران منو به اینجا کشید

ولی سودوکو چه ربطی داره به شهید چمران!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟

کی یادشه وقتی داشتیم می رفتیم جدولای سودوکو رو بین بچه ها تقسیم کردن و برا نفرات اول تا سوم جایزه گذاشتن؟ خوب بعدش که رسیدیم پادگان کرخه همه بجا استراحت دنبال حل سودوکو بودن تا اینکه حدود نصف شب بعضیا به جواب رسیدن. بعدشم که جوابا دادیم تحویل نوبت به قرعه کشی رسید که اگه اشتباه نکنم ظهر روز بعد وقتی میرفتیم به طرف دهلاویه یعنی جزابه آقا کیخا اومد تو اتوبوس و قرعه کشی کردن. چندنفری از خواهران بودن و من تنها از برادران که جواب داده بودن و حالا نوبت قرعه کشی بود. خوب منم مثل خیلیا دیگه دوس داشتم اسمم درآد ولی از بین این همه خانم سخت بود اسم یه دونه آقا درآد که دیگه نگاهی انداختم رو عکس رو پیرهنم و گفتم رفیق پرچممونو ببر بالا و سپردمش شهید چمران!!! (یادتونه راوی میگفت از اینجا یه شهید رو برا خودتون دوس بگیرید؟ دوست من شهید چمرانه)

که2تا اولی خواهران و سومیشم شهید چمران جوابمو داد. که جایزمونم شد نفری 2تا 5 هزاری. یکیشو انداختم تو معراجو شهدا که همو شبش رفتیم

و دومیشم تقدیم کردم به همسفرامون که دلنوشته ای کوتاه روش بنویسن...!!!(دیدی 2تا 5هزاری بی ارزش چقد با ارزش شدن؟؟؟ بخاطر این بود که متوسل شدم)

این بود داستان اون 5هزاریه که داخل اوتوبوس میچرخید و خیلیا سوال شده بود براشون



تاريخ : پنج شنبه 29 خرداد 1393برچسب:, | 22:36 | نویسنده : عاشق کربلا |

سلام به همتون

خیلی وقته که ندیدمتون

دلم تنگ شده براتون

منم، عاشق کربلاتون...

بچه ها منو شناختین؟؟؟ نوچ...

حتما من رو هم مثل فائزون8 فراموشم کردین!!!   ولی نه فائزون هشتیا اونقدرا هم بی وفا نیستن... میدونم سرمیزنید ولی یادتون میره پست بفرستین یا نظر بذارین!!!

خوب بگذریم دیگه، الان که برگشتم میخام اول از یه شهید براتون بنویسم که شاید کمتر اسمشو شنیده باشید.

شهید هادی جوان دلاور که از بچه های دلاور گروه ضربت بودش با اصابت نارنجک به سروصورتش تا 2 ماهی بدلیل شدت جراحات بستری بود و بعدشم شهید شد.

هادی فقط 30 سال داشت و تازگی ازدواج کرده بود او از بچه های ضربت سرکلانتری هشتم نیروانتظامی تهران بود که توی ماموریت چهارشنبه سوری سال 92 نارنجک دست ساز به سرش اصابت کرد و...

حدود 2ماه توی بیمارستان لقمان بستری بود و نهایتا بامداد روز چهارشنیه 93/2/24 به فیض عظیم شهادت نائل شد.یادتون باشه هادی از شهدای نسل سوم هستش...

حالا میدونید چرا اومدنم با درج مطلب از شهید جوان دلاور شروع شد؟؟؟

بهتون میگم...

ولی باید ببینم کسی ازم استقبال میکنه یا نه...



تاريخ : سه شنبه 20 خرداد 1393برچسب:, | 21:3 | نویسنده : عاشق کربلا |