روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد


این زمان در کس وفاداری نماند
زآن وفاداران و یاران یاد باد


گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشانرا هزاران یاد باد



تاريخ : پنج شنبه 31 فروردين 1391برچسب:, | 19:28 | نویسنده : همسفر |

وصيتم به خواهران گراميم اين است كه زينب گونه زندگي كنيد و بدانيد كه  سياهي حجاب  شما بر سرخي خون ما افضل است و اين  حجاب  شماست كه چهره دشمن را سياه و خوار مي كند. با ايمان استوار و  حجاب  زينب گونه خود مشت محكمي به دهان ياوه گويان شرق و غرب بزنيد و همانند زينب نداي شهيدان اسلام را به گوش جهانيان برسانيد و به آنها ثابت كنيد كه خون شهيدان در رگهاي يكايك ايرانيان جريان دارد و تا ياد شهيدان هست اسلام را ياري خواهيد نمود.
 
درس بخوانيد و امام را شاد كنيد زيرا به گفته امام اگر درس نخوانيد حرام است در مدرسه بمانيد. سعي كنيد كه نماز را سر وقت بخوانيد و قرآن زياد بخوانيد و براي هم سن و سالان خود الگو باشيد.


تاريخ : پنج شنبه 31 فروردين 1391برچسب:, | 19:24 | نویسنده : پیام آور شهدا |

همسفران عزیز توجه داشته باشید از این پس جهت درخواست اکانت کاربری تنها از طریق فرم در گوشه سمت راست وبلاگ اقدام کنید و در خواست از طریق نظرات وبلاگ توصیه نمیشود.(اطلاعات بیشتر را در قسمت راهنما وبلاگ نویسی و دریافت اکانت کاربری مشاهده کنید.)

 ضمناً مدیریت نظرات وبلاگ به زودی برای همه نویسندگان وبلاگ فعال خواهد شد.



تاريخ : پنج شنبه 31 فروردين 1391برچسب:, | 14:19 | نویسنده : عاشق کربلا |

مامور آمار: سلام مادر ، از سازمان آمار مزاحم میشم ، شما چند نفرید؟

مادر سرشو پایین میندازه و سکوت میکنه و میگه: میشه خونه ما بمونه واسه فردا؟

مامور میگه: چرا؟

مادر: آخه شاید فردا از پسرم خبری برسه!!!

شادی روح شهدای گمنام صلوات

 



تاريخ : پنج شنبه 31 فروردين 1391برچسب:, | 13:34 | نویسنده : کمیل |

هيچ وقت فكر نميكردم يكي از همسفراي اردوي راهيان نور بشم ...

تو راه رفتن خيلي فكرم مشغول بود : "كجا ميري؟ چرا ميري؟" راه دور بود به مانند دوري نگاه ما آدما به مقوله شهيد و ايثار .......

وقتي كه خبر زيارت 21 شهيد گمنام رو دادن ، تمام لحظه هاي عمرم مات همين لحظه شدن ، تمام ذهنم با  خودش  تكرار ميكرد به مانند تكرارعقربه  ثانيه شمار ساعت :" داره چه اتفاقي مي افته ؟"  

فتح المبين ...

پا برهنه راه رفتم ، سنگري رو ديدم كه سبز بوداز رويش چمن در سايه خودش ...........

دل نوشته هايي رو خوندم كه دلم رو لرزوند ، تو هيچ كتابي  نخونده بودم ..... ناب و تازه بودن.......

آرامش فتح المبين يعني در جوار شهداي گمنام ........

اينكه با دستات لمس كني و با چشمات حرف بزني ..........

حس خوب  تو قتلگاه فكه بود ، زماني كه دستامو رو به كناريم دادم، بدون اينكه بفهمم كنار دستيم كيه؟؟؟ !! بالا بردم ،

نام 5 شهيد رو فرياد زدم اما نه با زبونم ...........

شهدا تنهامون نذاريد....

 



تاريخ : 30 فروردين 1391برچسب:, | 17:24 | نویسنده : |

 

شنیدم امروز از سفر میاد .بعد از چند سال می خوام برم استقبالش ، خیلی همدیگه رو می خواستیم اما نشد.

کل آشنایی ما به یک ماه هم نکشید ، خواستگاری ، بله برون، حتی قرار عقد رو هم گذاشتیم اما ...

دلش پیش کس دیگه ای بود. منم نخواستم مانع خوشبختیش بشم. حلالش کردم و رفت .

رفت که رفت اما امروز برگشته لابد منو می بینه ....

معصومه به نظرت پیکر علیرضا روی کدوم یک از این ماشیناست....



تاريخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, | 13:27 | نویسنده : پلاک |

 

منطقه ی عمومی شلمچه از ضلع غربی خرمشهر شروع می شود و تا عمق خاک عراق به پیش می رود . خط مرزی ، این منطقه را به دو قسمت شلمچه ی ایران  و شلمچه ی عراق تقسیم کرده است . شلمچه ایران در منتهی الیه جنوب غربی جلگه ی خوزستان قرار گرفته است  .

این منطقه از شمال به "حسینیه " ، از جنوب به اروند رود ، از شرق به خرمشهر و از غرب به خط مرزی ایران و عراق محدود می شود .

" شلمچه"  سرزمین با شرافتی است که شرافت خود را از دو حادثه و دو غافله و دو قدم دریافت کرده است...



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, | 13:7 | نویسنده : پلاک |

 

از شهيدان مانده تنها جامه ای *** نام و امضا ، وصیتنامه ای *** گر وصیتنامه ها را خواندایم

پس چرا بين دوراهي مانده ايم

 

 

 

 



تاريخ : چهار شنبه 30 فروردين 1391برچسب:, | 12:39 | نویسنده : زهره |

از شلمچه میخوام بدونم؟

فک کنین هیچی از اونجا نمیدونم...اونجارو واسم معرفی کنین. 

ممنون وبلاگتون واقعا دلنشینه


آخه خیلی سخته ، شلمچه یه حس و حالی داشت که بعید میدونم با گفته و نوشته اون حال و هوا به دل کسی بشینه. شاعر میگه شنیدن کی بود مانند دیدن

وقتی با دوستام درمورد سفر صحبت میکنم احساس میکنم نمیشه اون حس رو بهشون منتقل کرد مگر اینکه خودشون توی اون جو قرار گرفته باشند و بهشو میگم انشاالله توفیق بوسه برخاکش نسیبتون بشه و اگرم شده دوباره و سه باره و... هرساله

 فقط بگم غروب شلمچه خیلی دلنشینه، لحظه ای که دلت هوایی میشه و پر میکشه به آسمون اونموقع هست که احساس میکنی دلت خیلی خیلی به آسمونیهای شلمچه نزدیک شده 

ولی یه چیز دیگه ای شلمچه داره که از آبی آسمونا هم زیباتره: خاک شلمچه

خاکی که وقتی پا روی آن میگذاری سبک میشوی، رهای رها...

خاکی که وقتی پیشانی بر پیشانیش میگذاری وجودت آسمانی میشود

خاکی که وقتی بوسه بر تنش میزنی مجنونش میشوی

خاکی که وقتی استشمامش میکنی تداعی کننده بوی چادر خاکی زهرا(س) است

خاکی که سوغاتش مشتی خاک در گوشه اتاقت هست...

شلمچه بوي سيب وياس داره

 بغير از خاك او احساس داره

نمي بيني كه همرنگ غروبه

 شلمچه داغ صد عباس داره



تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, | 16:39 | نویسنده : عاشق کربلا |

در سالهای1355_1356 در شهرستان ایرانشهر با مقام معظم رهبری ،آقای حجتی و حاج آقای راشد و دیگر روحانیون تبعیدی آشنا شد و راهنمایی های آن بزرگواران را برای مردم بیان می کرد .حاج محمد حسین اولین راهپیمایی را در زاهدان با کمک برادران حزب الله به راه انداخت و از آن پس تبلیغات اسلامی را گسترش داد.
ایشان در سال 1356 ازدواج کرد که ثمره آن چهار فرزند است .شهید کریمپور
کارمند اداره بازرگانی بود .در آخرین نوبتی که در سال 1365 به جبهه شلمچه اعزام شد ،پس از مدتی نبرد به فیض شهادت نایل آمد .
صدای نخستین گریه اش که در خانه پیچید ،گل لبخند بر لبها نشست...



ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, | 16:15 | نویسنده : همسفر |

میدان آزمایش هواپیما‌های عراقی

تا سال 63 چیزی به نام بنیاد شهید در منطقه ما نبود. آن سال، حكم ریاست بنیاد شهید سرپل‌ذهاب را به من دادند. توی شهر هم فقط رزمنده‌ها بودند و شهر، خالی از سكنه بود. فرمانداری، جهاد سازندگی، ژاندامری و یك واحد شهری از سپاه! فعال بودند و بقیه اداره‌ها به كرمانشاه منتقل شده بودند. آموزش‌وپرورش هم در روستاهایی كه مشكل نداشتند، كارش را انجام می‌داد. من در جهاد سازندگی بودم كه به بنیاد شهید منتقل شدم. توی شهر نمی‌شد كار را راه انداخت؛ چراكه حجم آتش توپخانه زیاد بود. هواپیماها هم طوری‌ بمب‌باران می‌كردند كه مردم می‌گفتند، این‌جا میدان آزمایش خلبان‌‌های تازه‌كار عراقی است! سرانجام در یكی از روستاها به نام پاتاق، دفتر بنیاد شهید را در یك خانه‌ی روستایی كه اجاره كرده بودیم، راه‌اندازی كردیم. پرونده‌‌های بنیاد شهید كِرِند و اسلام‌آباد را هم گرفتیم و نامه‌ای به سراسر كشور زدیم كه این‌جا راه افتاده و اگر كسی هست كه متعلق به این‌جاست، اعلام كند تا از خدمات ما بهره‌مند شود. در همان روزها بود كه بمب‌بارانی فجیع در پادگان «ابوذر» و اطراف آن اتفاق افتاد.

 



تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, | 16:9 | نویسنده : همسفر |

به نام خداي مهربون   

خاطره سفر تنها يه نام نيست ،يه دنيا حرفه، يه عالمه ناگفتني هاي يه خوابه... يه خواب آرام بخش ورويايي 

 من كجا، راهيان نور كجا ...

من كجاو ديدار از شلمچه و طلاييه ...

هيچوقت فكر نميكردم يه روزي پا به اين سرزمين مقدس بذارم ...

ولي قسمت شد ... اومدم...

ديدم ... حس كردم ...

گريه كردم ...و شرمنده شدم ...

وسوغاتي من از اين سفر فقط و فقط شرمندگي بود ... آره ... من چيزي از جنگ و شهيد و شهادت و ايثار و ...... نمي دونستم به نظرم تنها يه كلمه بودند اما الان يه دنيا حرفه ، يه عالم ديگه است كه پر شده از رمزو يه سكوت آرام بخش ...

 الان قرص آرام بخش من تو لحظه هاي گرفته ، ديدن عكساي يادگاري ، گوش كردن به آهنگ طلاييه و فكر كردن به اون سفر هسته ... يعني دوباره تكرار ميشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واسم دعا كنيد ... به اميد آن روز



تاريخ : 28 فروردين 1391برچسب:, | 23:29 | نویسنده : |

شنیده ایم حسین از بیمارستان مرخص شده برگشته . از سنگر فرماندهی سراغش را می گیریم ، می گویند : رفته سنگر دیده بانی، اومده طرف ما؟ توی سنگر دیده بانی هم نیست .چشمم می افتد به دکل دیده بانی . حسین آقا ! اون بالا چکار می کنی شما؟

می گوید:کریم !ببین. با یه دست تونستم چهل متر بیام بالا ، دو روزه دارم تمرین می کنم . خوبه. نه؟
می گویم : چی بگم والا؟....

 



تاريخ : دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, | 15:43 | نویسنده : پلاک |

صبح روز یکشنبه 90/12/21 بود که از پادگان 41 ثارالله خداحافظی کردیم و به طرف هویزه حرکت کردیم، توی راه که بودیم از بچه ها میپرسیدم هویزه کجاست، اونجا چطور جاییه و چه اتفاقی افتاده؟؟؟

یکی میگفت هويزه با خاطرات نبرد نابرابر عده‌اي محدود در مقابل لشگر تانك‌ها عجين است.

یکی میگفت محل به خون غلتيدن جوانانی مومن 

یکی میگفت حماسه آفرینی شهيد علم‌الهدي

یکی میگفت صحنه ای از کربلا

یکی میگفت...

بلاخره رسیدیم، نزدیکای ظهر بود، بچه ها از اتوبوس پیاده شدند و به طرف یادواره شهدا هویزه رفتیم وقتی وارد گلزار شهدای هویزه شدیم هر کدوم از بچه ها رفتن و یه شهید رو واسه خودشون انتخاب کردند.

منم چندتا عکس گرفتم و بعدش کنار یکی از شهدا نشستم. وقتی سرمو بالا کردم دیدم دیگر بچه های کاروان هم رسیدن و الان دیگه کنار قبر هر شهید چند نفری زانو در بغل گرفتند.

بچه های کاروان همه جمع شده بودن و راوی شروع به سخنرانی کرد: یه خاطره از کاروان راهیان نور  اردبیل....

آره، اونجا بود که با شهید علی حاتمی آشنا شدیم

بعد از اتمام سخنرانی خواستم برم و قبر شهید حاتمی رو پیدا کنم ولی موفق نشدم یعنی منصرف شدم چون کاملا تحت محاصره خانم ها بود.(با خودم گفتم حالا چه عجله ای هست)

البته ناگفته نمونه که اولش آقایون ریخته بودن دورش و منم رفتم یه دور زدم و برگشتم دیدم نوبت خانوما شده

بعد از هویزه هم به طرف طلائیه حرکت کردیم...

بعد از چند روز  که از سفر برگشتیم خیلی دلم گرفته بود رفتم سراغ عکسا وقتی به عکسای هویزه رسیدم خیلی حسرت خوردم که ای کاش چند لحظه منتظر مونده بودم و شهید حاتمی رو زیارت میکردم اما چه فایده که دیگه دیر شده بود و معلوم نیست تا سال آینده هم چه اتفاقی بیفته و شهدا ما رو بطلبند یا...

خلاصه هر روز که چشمم به عکسای هویزه میخورد حسرت میخوردم، تا اینکه دیروز با دوستان داشتیم عکسایی رو که گرفته بودم نگاه میکردیم که یه دفعه یکی بچه ها با لهنی دوستانه گفت ای کلک از قبر شهید حاتمی هم که عکس گرفتی

منم که از همه جا بی خبر بودم گفتم کوش؟!؟!؟!

اینا پسر، اینه دیگه، رو قبرش نوشته شهید علی حاتمی

منم که تا حالا چند بار عکسا رو نگاه کرده و متوجه نشده بودم از یه طرف انگشت به دهن موندم و از طرفی هم داشتم از خوشحالی بال در می آوردم

إ إ ... ما رو باش...آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم

اونجا بود که گفتم آقا علی حاتمی پس حالا که اومدم سر قبرت یادت باشه با هم یه خورده حسابی داریم...



تاريخ : دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:, | 4:35 | نویسنده : عاشق کربلا |

 

در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است



تاريخ : 28 فروردين 1391برچسب:, | 1:34 | نویسنده : |

در خاطرم شد زنده

ياد فاطميون

ياد شلمچه

ياد فكه

ياد مجنون



تاريخ : شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, | 12:18 | نویسنده : گمنام |

يادم هست روزي كه مي خواستيم به سمت خوزستان حركت كنيم اول رفتيم مزار شهدا تا شهدا دعوتنامه مون رو امضا كنند و حركت كنيم.

بعدشم كه به سلامتي رفتيم و برگشتيم. و خدا را شاكرم كه بعد از سفر نيز توفيق اينو پيدا كردم و بهتره بگم پيدا كرديم تا دوباره با بچه هاي اردو به ديدار شهداي زاهدان بريم.

ديروز غروب كه با جمعي از بچه ها رفتيم مزار شهدا يه حس و حال ديگه پيدا كرده بوديم و احساس ميكردم بيشتر از قبل دلامون  به شهدا نزديك شده ؛ انگاري امسال با سالهاي قبل خيلي فرق داره و دوستايي پيدا كردم كه تا حالا قدرشون رو نميدونستم و از خدا را به خاطر اين لطفش شاكرم

برا همه دوستان و همسفران  آرزو ميكنم كه اي كاش هميشه توفيق همنشيني با شهدا رو داشته باشيد. و هيچ فرقي نداره ، چه توي خلوت خودتون و چه سر مزارشهدا

راستي ديروز وقتي ما رفتيم مزار شهدا سر قبر يكي از قهرماناي اين شهر پاتوق زديم. آره درست حدس زديد آقا مسلم كه واقعا با رشادتشون نشون دادن كه هنوزم قهرمانايي هستند كه از جان و دل خودشون براي دفاع از نظام اسلامي مايه ميگذارند.

در ادامه مطلب هم مختصري از زندگينامه شهيد والامقام مسلم كيخا گذاشتم كه خوندنش خالي از لطف نيست

 



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, | 11:22 | نویسنده : عاشق کربلا |

توی راه برگشت ، اتوبوس 8 حال و هوای دیگه ای داشت ، هر کسی به دنبال دفترچه بود تا اون رو دست به دست بین بچه ها بچرخونه و از همه برای خودش یادگاری جمع کنه ، دفترچه که چه عرض کنم ، اسکناس هم رو می کردن تا حداقل دست نوشته ای از بچه ها داشته باشن ، اما متاسفانه من از این کار جالب جا ماندم اما حالا که این وبلاگ بوی دفتر چه خاطرات گرفته از همه اتوبوس هشتی ها می خوام تا برام یکی از خاطرات راهیان نور یا حس و حالشون یا هرچیزی رو که دوست دارن برام بنویسن ...

منتظر نوشته ها یا بهتر بگم دل نوشته های گرمتون هستم  ...... یا علی



تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, | 19:9 | نویسنده : پلاک |

هر بار که به سراغت می آیم نمی شود بگویم آنچه را که در سینه حبس کرده ام ، نمی دانم این چه راضی است که مرا درگیر خویش کرده ....

دلم تنگ است برای طلائیه ، برای فکه و برای شلمچه ..

    اما نمی دانم چگونه و چطور بگویم تا دلم آرام گیرد

            می دانم هرچقدر بنویسم و بگویم باز آرام نخواهم گرفت ..

یادش بخیر وقتی سر بر خاک طلائیه و شلمچه گذاشتم انگار باری سنگین از دوش هایم برداشته شد ،

انگار صدایی در گوشم می پیچید...

هنوز بغض هایم در گلو جامانده است نمی دانم چرا طلائیه ناله های مرا نشنید، نمی دانم به کدامین سخن فریاد ها سکوت شدند !!!!

 اما باز می گویم از شلمچه ، شلمچه ای که دلم پر می زند برای سر بر خاکش نهادن ،

                      برای خواندن دو رکعت نماز

                                   و برای زیارت حسینیه اش ..

چقدر مهربانانه به حرفهایم گوش کردند و مثل ...نه ، مثل هیچ کس نبود ، نه حرف و نه عملشان ، اصلاً مثال زدنی نبود بودنشان  انگار در دل گرما ، بیابانی را آب دادند و گلستان را در وجودش کاشتند ، 

                                                                                                        کاش بیدار شویم .... 

و ای کاش آسمان بار دیگر می بارید و مرا در میان اشکهایش جای می داد...

حرفهای امروز من می شود خاطرات فردا و باز می گویم ، یادش بخیر  ... 



تاريخ : سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:, | 18:54 | نویسنده : پلاک |

 

تابدین لحظه نمیدانستم یاس اینقدر اصالت دارد

من برایت گل یاسی چیدم چون به اندازه یک عشق صداقت دارد

تاقبل از اینکه برم راهیان نورشهدارو درک نکرده بودم ولی الان میگم شهداتواین دنیا و ان دنیافرشته اند

هروقت دوستان دلتون واسه اون مناطق گرفت برین گلزار شهدامخصوصا بالاقبر شهدای شکوری وبرازنده

واقعا یه حس دیگه ای به ما دست میده

شرمنده شهدا



تاريخ : 22 فروردين 1391برچسب:, | 9:6 | نویسنده : |

شهید سیدمرتضی آوینی در سال ۱۳۲۶ شمسی در شهر ری متولد شد و پس از اخذ دیپلم، مدرك فوق لیسانس معماری را از دانشگاه تهران گرفت. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به فعالیت در جهاد سازندگی مشغول شد و عازم روستاها گردید. از آن پس به سوی فیلم سازی برای جهاد كشانده شد و بعدها در این گروه، مجموعه فیلم های «روایت فتح» را به انجام رسانید. شهید آوینی از سال ۱۳۶۷ به فعالیت در حوزه هنری پرداخت و آثار متعددی را در این زمینه از خود به یادگار گذاشت. شهید از سال ۱۳۷۱ با تاكید مقام معظم رهبری فعالیت دوباره ای را در جهت ساخت سری جدید روایت فتح آغاز كرد و همزمان با فعالیت گروه تفحص، تصاویر جدید روایت فتح را ضبط نمود. سیدمرتضی آوینی سرانجام در 20 فروردین ،۱۳۷۲ در یكی از فیلمبرداری هایی كه گروه روایت فتح در منطقه فكه داشتند، بر اثر انفجار مین به خیل شهدا پیوست. پیكر پاك آن شهید با حضور مقام معظم رهبری تشییع شد و از جانب معظم له، وی «سیدشهیدان اهل قلم» نامیده شد. در مراسم تشییع شهید آوینی، حضرت آیت الله خامنه ای، خود را بزرگ ترین داغدار آن عزیز خواندند.

وصیت نامه شهید مرتضی آوینی

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

دست نوشته شهید مرتضی آوینی

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آن‌که از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آن‌که خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آن‌که بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش".



تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, | 9:10 | نویسنده : عاشق کربلا |

در سال 1323، در شهرستان درگز دیده به جهان گشود و در بامداد 21 فروردین 1378، امیر سپهبد علی صیاد شیرازی در حال خروج از منزل، به وسیله ی منافقین مسلح در پوشش رفتگر، در برابر دیدگان فرزندش به شهادت رسید و منافقین كوردل، رسماً اقدام به این جنایت هولناك را به عهده گرفتند.

 

 

قسمت از وصیت نامه ی شهید سپهبد صیاد شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم.

انالله و انا الیه راجعون

هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله. اللهم زدنا ایماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریك له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق و ان الصدیقة الطاهرة فاطمة الزهرا، سیدة نساء العالمین و أن علیاً أمیرالمؤمنین  و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجة القائم المنتظر صلواة الله و سلامه علیهم ائمتی و سادتی و موالی بهم اتولی و من اعدائهم اتبرء و أن الموت و النشور حق و الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الجنة و النار حق.

اللهم أدخلنا جنتك برحمتك و جنّبنا و احفظنا من عذابك بلطفك و احسانك یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین.

خداوندا! این تو هستی كه قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛

خدایا! تو خود می دانی كه همواره آماده بوده ام آن چه را كه تو خود به من دادی در راه عشقی كه به راهت دارم نثار كنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.

پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم كه از تو باید بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.

خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین � من الله التوفیق



تاريخ : دو شنبه 21 فروردين 1391برچسب:, | 9:19 | نویسنده : عاشق کربلا |

وصیتنامه شهید همت*شهيد حاج محمد ابراهيم همت در دومين وصيت نامه بجامانده از خود نوشته است: خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم.

*اولين وصيت نامه شهيد همت:

به تاريخ 19/10/59 شمسي ساعت 10:10 شب چند سطري وصيت نامه مي نويسم....



ادامه مطلب
تاريخ : 20 فروردين 1391برچسب:, | 12:4 | نویسنده : |

دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم!!!

آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!!

دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!

جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو میدهد!!!

الهی:

نصیرمان باش تا بصیر گردیم!!!

بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم!!!

و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.!!!



تاريخ : یک شنبه 20 فروردين 1391برچسب:, | 11:24 | نویسنده : زهره |

 

قتل اين خسته به شمسير تو تدبير نبود        ورنه هيچ از دل بي رحم تو تقصير نبود

من ديوانه چو زلف تو رها ميكردم                  هيچ لايقترم از حلقه زنجير نبود

يا رب اين آينه حسن چه جوهر دارد              كه در او آه مرا قوت تأثير نبود

سر ز حسرت به در ميكده ها برگردم            چون شناساي تو در صومعه يك پير نبود

نازنينتر ز قدت در چمن ناز نرست                خوشتر از نقش تو در عالم تصوير نبود

تا مگر همچو صبا باز به كوي تو رسم           حاصلم دوش بجز ناله ي شبگير نبود

آن كشيدم ز تو اي آتش هجران كه چو شمع            جز فناي خودم از دست تو تدبر نبود

آيتي بود عذاب انده حافظ بي تو                   كه بر هيچ كسش حاجت تفسير نبود

 

.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.

پ.ن:

دوباره

دعوتم ميكنين..

دعوتم نميكنين..

دعوتم ميكنين..

دعوتم نميكينن..

.... دعوتم كنين يا نكنين خيلي دوستتون دارم



تاريخ : شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, | 11:57 | نویسنده : سیب |

 

سلام به همه دوستان امیدوارم سال نو خوبی داشته باشید

شرمند تونیم شهدا"، قافیه شد تو شعر ما 

ردیف شعرمون همش" "چی‌کار کردیم بعد شما؟!"  

هرچی شما خاکی بودین، ساده و افلاکی بودین 

دادیم شمارو بِکِشَن، با قُپِّه‌ها، درجه‌ها 

کوچیک بودیدم، حقیر بودیم، دادیم بزرگتون کنن 

عکساتونو چاپ بزنن، رو پسترا و بنرا 

این چاه اگه آبم داره، واسه‌ی ما خوب نون داره 

چوب حراجتون زدیم، تو میدونا، خیابونا 

آی خونه‌دار و بچه‌دار، زنبیل و بردار و بیار 

پلاک و استخوان داریم، تحفه‌ی راه کربلا 
 
پلاک و استخوان داریم، یک عالمه جوون داریم 
 
شهری تو آسمون داریم، پاشین بیاین دُکّونِ ما 
 
 گردنمون که کج میشه، غرورمون فلج میشه 
 
کی می‌دونه راست یا دروغ؟ شرمنده تونیم شهدا 
 
گاهی یک‌سال آزگار، سراغتون نمی‌آییم 
 
گاهی می‌گیم مارش بزنن، با تاج گل می‌یایم ادا 
 
چندوقت یکبار لباستون، تو تنمون زار می‌زنه 
 
وبال چفیتون می ‌شیم، همایشا، نمایشا 
 
جنگل مولایی شده، شهرمون از دوز و دغل 
 
هرکی به فکر خودشه، سواره‌ها، پیاده‌ها 
 
چی‌کار کردیم بعد شما؟، به عقل جِنَّم نمی[آ]مد! 
 
سکه زدیم به نامتون، اما تو بازار رِبا 
 
خلوص نیت نداریم، ما حاج همت نداریم 
 
همش داریم بیرون می‌دیم، فوق لیسانس و دکترا 
 
دکترامو می‌گن شما، بچه‌رو دِپرس می‌کنید 
 
دادیم که حذفتون کنن، از قصه‌ها، سانسورچیا 
 
بچه‌هامون بچه‌هاتون، بنگی شدن، رنگی شدن 
 
رومی شدن زنگی شدن، شرمنده‌ایم رومون سیا 
 
من چی‌بگم آخر شعر، جون و دلم آتیش گرفت 
 
شهید کشی بسه دیگه، جون امام وشهدا
 
 
در آرزوی نور خدا زندگی کنیم
 
 بی شیله پیله با شهدا زندگی کنیم
 
 مایی که ادعای (شلمچه دوستی) داریم
باید به عشق آن شهدا زندگی کنیم

 

 



تاريخ : پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, | 19:22 | نویسنده : الهه |
لبخندهای خاکی
جنگ با همه خشونتش مثل هر موقعیت دیگری برای خودش طنز داشت. گاهی ناخواسته و به طور اتفاقی جریانی اتفاق می‌افتاد ؛ گاهی نیز افرادی برای دادن روحیه نشاط به رزمندگان به خلق اتفاقات طنز می‌پرداختند. و به قولی اصلاً مگر می‌شود چند نفر دور هم جمع شوند و بساط شوخی و خنده به راه نیفتد؟ خاطراتی كه در ادامه مطلب خواهید خواند در متن جنگ اتفاق افتاده  و خواندنش خالی از لطف نیست


ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, | 11:0 | نویسنده : عاشق کربلا |

براساس وب سايت ستاد مرکزي راهيان نور کشور، حدود ۱۸ ماه بعد از شهادت شهيد سيدحسين علم الهدي و يارانشان، پيکر ايشان و شهداي حماسه هويزه پيدا شد. ابتدا قرار بود که شهيد علم الهدي در اهواز دفن شود، اما مادر شهيد وصيت نامه ايشان را منتشر کرد که در آن شهيد علم الهدي خواسته بود در همانجايي که شهيد شده دفن شود. با انتشار اين وصيت نامه و اطلاع خانواده هاي شهدايي که همراه شهيد علم الهدي به شهادت رسيده بودند از برنامه تدفين شهيد علم الهدي در هويزه، آن ها هم تمايل پيدا کردند شهدايشان را در کنار فرمانده شان به خاک بسپارند و بدين ترتيب اين محل تبديل شد به گلزار شهداي هويزه، از سال ۶۲ تا ۶۵ جهاد سازندگي بنايي در محل احداث کرد. سال ۷۵ مقام معظم رهبري به اين مکان تشريف بردند و دستورات و رهنمودهايي ارائه فرمودند، با عمل به آن ها اين يادمان گسترش يافت و در حال حاضر يادمان شهداي هويزه سالانه بيش از يک ميليون نفر زائر دارد.



تاريخ : چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:, | 10:28 | نویسنده : عاشق کربلا |

                                      

 حدود یکسال عکس شهیدان محمد جهان آرا و سپهبد علی صیاد شیرازی و حاج حسین خرازی رو رو دیوار اتاقم میزدن بدون اینکه بشناسمشون فقط اسم شهید صیاد رو چندباری از تلوزیون شنیده بودم تا این که با راهیان نور همراه شدم ، تو طلائیه حس کردم یکی پا به پا باهامه و هوام رو مثل یه رفیق داره ، تو طلائیه وقتی اسم عملیات خیبر و حاج حسین خرازی رو شنیدم ناخود آگاه گریم گرفت و یه جوری شدم ، تو شلمچه تو تاریکی شب دیدم که اتوبوسمون رفت و من جا موندم یه لحظه خشکم زد نمیدونستم بخندم یا گریه کنم همونجا نشستم سجده کردم و خاک خوش عطر شلمچه رو بوسیدم بعد بلند شدم  و آروم گفتم رفیق این رسمش نبود ، مهمون دعوت میکنی و حالشو میگیری! حاج حسین تو طلائیه دلم رو بردی و دست رفاقت بهم دادی حالا هم من کاری ندارم خودت باید یه کاری بکنی، هنوز حرفام تموم نشده دیدم اتوبوس شماره 8 خودمون جلومه ، خلاصه سوار شدم 2-3 کیلومتر جلوتر اتوبوسی که باهاش اومده بودم کنار جاده وایستاده بود انگار برا من واستاده بود چون تا سوار شدم حرکت کرد.

                 

از همونجا با اون کار حاج حسین شدم دربست نوکر شهدا

یه رفیق با مرام و با معرفت به اسم شهید حاج حسین خرازی پیدا کردم که واقعا باهاش حال میکنم ، هرچی بیشتر درموردش تحقیق میکنم و میشناسمش بیشتر باهاش صفا میکنم ، حاج حسین تو همه عکساش یه لبخند دلاورانه رو لبهاش داره که واقعا به آدم انرژی میده.

اگه تا الان رفیق پیدا نکردین بهتون توصیه میکنم حتما هرچه سریعتر حداقل با یه شهید رفیق بشین

شهدا ما رو دوست دارن و همیشه باهامون هستن این مایم که ازشون دوری میکنیم

من این رو تجربه کردم که شهید دست رفاقت و دوستی هیچ کسی رو رد نمیکنه



تاريخ : چهار شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, | 1:37 | نویسنده : نوکرشهدا |

دیشب وقتی داشتم نگاهی به آرشیو دفاع مقدسم مینداختم یه جمله از امام خمینی (ره) همون رهبری که وقتی لب به سخن باز میکرد رزمنده ها از شوق گریه میکردن منو عجیب تو فکر برد و یه حسی منو مکلف کرد که به عنوان نوکر شهدا اینجا مطرحش کنم و تا حدودی هم اگه تونستم بهش عمل کنم ( خدا توفیق بده که ما هم رهبرمون رو بشناسیم و قدرش رو بدونیم )

 اون جمله امام خمینی (ره) این بود:

 

 

 

این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند را مطالعه کنید ، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ، یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید

 

در ادامه متن کامل وصیت نامه علمدار طلائیه و سردار شلمچه فرمانده لشگر 14 امام حسین(ع) شهید حاج حسین خرازی رو برای رفقای بسیجی گلم میگذارم تا با این شهید گرامی که نور چشم رهبر بود و فاتح خیبر نام گرفت یه تجدید عهد داشته باشیم



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 10:31 | نویسنده : نوکرشهدا |

شماره

نام عملیات

رمز

منطقه

تاریخ

46

نصر6

یاابا عبدالله

میمك

10/5/66

47

نصر7

یا فاطمة الزهراء

غرب سردشت

14/5/66

48

نصر8

یا محمد بن عبدالله

ماووت عراق

29/8/66

49

نصر 9

یا مولاى متقیان

حاج عمران

1/9/66

50

و الفجر مقدماتى

یا الله یا الله یا الله

فكه چزابه

18/11/61

51

و الفجر1

یا الله یا الله یا الله

شمال غرب فكه

20/1/62

52

و الفجر 2

یا الله یا الله یا الله

حاج عمران

29/4/62

53

و الفجر3

یا الله یا الله یا الله

مهران

7/5/62

54

و الفجر4

یا الله یا الله یا الله

پنجوین

27/7/62

55

و الفجر5

یا زهرا

چنگوله

27/11/62

56

و الفجر6

یا زهرا

چزابه و چیلات

2/12/62

57

و الفجر 7

یا زهرا

چزابه و چیلات

اسفند 1362

58

و الفجر8

یا زهرا

فاو

20/11/64

59

و الفجر9

یا الله یا الله یا الله

شرق چوارته عراق

5/12/64

60

و الفجر10

یا الله یا الله یا الله

حلبچه

25/12/66

 



تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, | 16:52 | نویسنده : همسفر |

شماره

نام عملیات

رمز

منطقه

تاریخ

31

كربلاى 6

یا فاطمة الزهراء

شمال سومار

23/10/65

32

كربلاى 7

یا مولای‌ متقیان

حاج عمران

12/12/65

33

كربلاى 8

یا صاحب الزمان

شرق بصره

18/1/66

34

كربلاى9

یا مهدى ادركنى

قصر شیرین

20/1/66

35

كربلاى 10

یا صاحب الزمان ادركنى

ماووت عراق

30/1/66

36

محرم

یازینب

شرهانى و زبیدات

10/8/61

37

محمد رسول الله

لا اله الا الله محمد رسول الله

غرب نوسود

12/10/61

38

مسلم بن عقیل

یا ابالفضل العباس

غرب سومار

9/7/61

39

مطلع الفجر

یا مهدى ادركنى

گیلانغرب ، سرپل ذهاب

10/9/60

40

مولاى متقیان

یا على ادركنى

چزابه

1/12/60

41

نصر 1

یاصاحب الزمان

غرب بانه درعراق

25/1/66

42

نصر 2

یاحسین مظلوم

میمك

13/3/66

43

نصر3

 

جنوب دهلران

27/3/66

44

نصر 4

 

سلیمانیه

31/3/66

45

نصر5

یا زهرا

جنوب غربى سردشت

3/4/66

ادامه دارد...



تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, | 16:51 | نویسنده : همسفر |

شماره

نام عملیات

رمز

منطقه

تاریخ

16

ظفر 7

یا محمد رسول الله

شرق سلیمانیه

23/12/66

17

عاشورا

یا سید الشهداء

شمال فكه

25/5/64

18

فتح 7

یا فاطمة الزهراء

حلبچه

7/4/66

19

فتح 10

یا ابا عبدالله الحسین

شمال اربیل عراق

13/6/66

20

فتح المبین

یا زهرا

غرب دزفول وشوش

1/1/61

21

قدس 1

یا محمد رسول الله

شرق دجله

24/3/64

22

قدس 2

یا محمد رسول الله

هور الهویزه

4/4/64

23

قدس 3

یا امام جعفر صادق

جنوب دهلران

19/4/64

24

قدس 4

محمد رسول الله

هور الهویزه

1/5/64

25

قدس5

یا على بن ابیطالب

غرب الهویزه

16/5/64

26

كربلاى1

یاابالفضل العباس ادركنى

مهران

10/4/65

27

كربلاى2

یا ابا عبدالله الحسین

حاج عمران

10/6/65

28

كربلاى3

حسبنا الله ونعم الوكیل

اسكله نفتى الامیه والبكر

11/6/65

29

كربلاى 4

محمد رسول الله

غرب اروند رود

3/10/65

30

كربلاى5

یا زهرا

شلمچه و شرق بصره

19/10/65

ادامه دارد...



تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, | 16:47 | نویسنده : همسفر |

شماره

نام عملیات

رمز

منطقه

تاریخ

1

بدر

یا فاطمة الزهرا

شرق دجله

19/12/63

2

بیت المقدس 1

یا على بن ابی طالب

غرب كارون

10/2/61

3

بیت المقدس 2

یا زهرا

شمال سلیمانیه

25/10/66

4

بیت المقدس 3

یا موسى بن جعفر

سلیمانیه

24/12/66

5

بیت المقدس 4

یا ابا عبدالله

دربندیخان

6/1/67

6

بیت المقدس 5

یا ابا عبدالله الحسین

پنجوین

22/1/67

7

بیت المقدس 6

یا امیرالمؤ منین

سلیمانیه

27/2/67

8

بیت المقدس 7

یا ابا عبدالله الحسین

شلمچه

23/3/67

9

تحریر القدس

لبیک یا خمینی

دربندیخان عراق

21/11/62

10

ثار الله

 

قصر شیرین

15/5/61

11

ثامن الائمه

نصر من الله و فتح قریب

شمال آبادان

5/7/6

12

حسین بن على

یا جواد الائمه

میمك

26/6/61

13

خیبر

یارسول الله

هور الهویزه و جزایر مجنون

3/12/62

14

رمضان

یاصاحب الزمان ادركنى

شرق بصره

23/4/61

15

طریق القدس

یا حسین

غرب سوسنگرد و بستان

8/9/60

   

ادامه دارد...



تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, | 16:35 | نویسنده : همسفر |

قدر این شهدا را بدانید! به این ها متوسل بشوید.توسّل به این معنا که این ها را در پیشگاه اهل بیت علیهم السلام و خداوند تعالی، واسطه قرار دهید. در روایت داریم انسان می تواند عمل صالح خود را شفیع خود قرار دهد. اگر کسی کار مخلصانه ای را فقط برای رضای حق متعال انجام داده است، می تواند این عمل صالح خود را در پیشگاه خداوند شفیع قرار دهد. آیا عمل صالح ...

آیا عمل صالح می تواند شفیع شود، ولی شهدا نمی توانند شفیع شوند؟

علامه حسن زاده آملي



سلام به همه بازدیدکنندگان و مدیر و نویسندگان وبلاگ

کاش منم با بچه های اتوبوس شماره 8 بودم. انگاری شهدا عنایت ویژه ای به شما داشتند.

متن بالا رو گذاشتم که تلنگری زده باشم به بعضی ها که ما رو مرده پرست میخوانند تا شاید از خواب غفلت بیدار بشند. اخیرا فتواهای دیگری هم دادند که اخبارش توی  همین ستون سمت راست وبلاگ(اخبار سیستان و بلوچستان) میتونید ببینید.


حتما بخونیدش(  حمایت از قاچاقچیان سوخت و تهییج احساسات مذهبی توسط ....)



تاريخ : 15 فروردين 1391برچسب:, | 13:30 | نویسنده : |

قصه دل

قصه میگویم برای اهل دل / تا نگردم نزد مولایم خجل / بازهم یکی بود و یکی نبود / بازهم زیر همین چرخ

 کبود / مادری خسته دل و رنجیده / داغ فرزند شهیدش دیده / آمده کنار قبر پسرش / عقده وا کرده برای

 جگرش / پسرم! تا که شهیدان بودند / آسمان آبی بود / مهربانی و صفا بود و امید / همه چون آینه باهم

 یکرنگ / سینه ها بوی محبت میداد / خاک هم بوی شهادت میداد / چشم ها پایین بود / حرف یکرنگی

 بود / ظاهرو باطن افراد بهم فرق نداشت / همه خانم ها زیر چادر بودند / صحبت از تقوا بود / همه جا زیبا

 بود / خسته ام زین همه تزویر و ریا / خسته ام از همه مردم شهر / تو دعاکن که بمیرم پسرم / همه بر

 زخم من انگار نمک میپاشند / نام های شهدا را زاماکن همه برمیدارند / چه بگویم دل خونی دارم / گله

 دارم، گله از بعضی ها / به خدا سخت زمینی شده اند / فکر کارند و پی پست و مقام اند همه / فکر

 اندوختن ثروت و مالند همه / فکر باغی در شهر، فکر ویلا و زمین ، وقتشان پرکرده / خط کج گشته هنر /

 بی هنرها همگی خوب و هنرمند شدند / کج روی محبوب است / در مجالس و سخرانی ها ، تکیه و

 هیئت ها / جای زیبای شهیدان خالیست / یا اگر هست از آن بوی ریا می آید / پسرم کو دعاهای کمیل

 در همه جا / کو دعاهای توسل که به عکس شهدا تزیین بود / آه ای مردم شهر که چنین در دل خود

 غوطه ورید / نکند پا بگذارید به خون شهدا / دل فرزند شهیدی نکند تنگ شود / جان زهرا نپسندید که

 این فاصله فرسنگ شود / خواب غفلت به خدا گوشمان پر کرده /  چشممان را بسته همه در خواب

 خوشیم / همه در فکر تجمل هستیم / فکر روز و شبمان نان شب است / غافل این کوفه پر از آه شده /

 کوچه های تنها، همه پرچاه شده / و همین سید علی، رهبر تنهایی / برسر چاه زمان با دل تنهایش،

 درد دلها دارد / بر سر هر چاهی، اشک ها میبارد / آه ای مردم شهر / آه ای هیئتیان / آه ای سینه زنان /

 آه ای گریه کنان / آه ای دانشجویان / آه ای بسیجیان / آه ای مسئولان / نکند پا بگذاریم به خون شهدا /

 نکند نام شهیدان رود از خاطره ها ...

مادر شهید

 

صلوات یادتون نره

التماس دعا



تاريخ : دو شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, | 11:7 | نویسنده : عاشق کربلا |

 سلام همسفران

امیدوارم سیزده بدر بهتون خوش گذشته باشه ، به منم خوش گذشت

راستشو بخوایید من قبل از تحویل سال همش آرزو میکردم کاش توی مناطق عملیاتی بودم تا سالمو با شهدا شروع کنم غافل از اینکه شهدا همه جا هستند.

در همین فکر بودم که یه لحظه صدای رادیو رو شنیدم ، احساس کردم که این نمیتونه صدای بلندگو یه رادیو باشه. بلند شدم رفتم تو ی حیات صدا از  بلندگو مسجد شهیدان امینی بود.

انگاری بچه های روستا داشتن توی مسجد جمع میشدن تا اونجا سال جدید رو شروع کنند یه لحظه یه حس خوب پیدا کردم وقت تنگ بود و چند دقیقه دیگه بیشتر تا تحویل سال نمونده بود؛ سریع به طرف مسجد شهیدان محمدرضا و غلامرضا امینی حرکت کردم.

انگاری به آرزوم رسیدم و سال جدیدم کنار شهدا شروع میشه.

به محض وارد مسجد شدم چشمم خورد به عکس شهیدان امینی ، منم  رفتم آخر مسجد که نزدیک عکس شهیدان امینی بود نشستم و کلی باهاشون دردو دل کردم.


 

 

شهید غلامرضا 20ساله بود که بعد از دو سال حضور در جبهه با تیر مستقیم در شلمچه به شهادت رسید. شهید غلامرضا مسئول خنثي كردن تك شيميايي دشمن بود.

 

 

شهید محمدرضا هم 20 ساله بود و یک سال بعد از پسر عموش  در حلبچه به شهادت رسید. شهید محمدرضا هم مسئول خنثي كردن تك شيميايي دشمن بود و در همون لحظه بمباران شیمیایی با از خود گذشتگی ماسک ها رو به دیگر رزمندگان رساند و خودش ماسک بهشتی شدن را به چهره زد.

 

 


خیلی وقت بود که گلزار شهدا محل دفنشون  نرفته بودم بهشون گفتم بابا یه کاریش کنید دیگه...

عصرهمون روز(اول عید) بود که یکی بچه ها بهم گفت میای بریم امامزاده سید محمد زیارت و یه سر هم به گلزار شهدا بزنیم، من با خودم گفتم  انگاری این آقایون امینی میخوان حالا حالاها ما رو بازی بدن و فعلا میخوان بفرستنمون پیش دوستاشون  تا  وقت قبلی بگیریم.

خلاصه با دوستم حرکت کردیم و رفتیم زیارت امامزاده و گلزار شهدای روستا که حدود 40 شهید داره اما اونجا کسی چشمش به قبر شهیدان امینی نمیخوره. من هم با دوستاش و همرزماش که...



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 14 فروردين 1391برچسب:, | 6:29 | نویسنده : گمنام |

صبح روز سه‌شنبه 7 بهمن 1365
ادامه‌ی عملیات کربلای 5
سه‌راه مرگ شلمچه
کنار "محسن کردستانی" و "سلیمان ولیان" داخل سنگر کوچک‌شان نشسته بودم. سنگرشان جا برای دراز کشیدن نداشت. محسن پیک دسته بود. جثه‌اش ریز بود، ولی ایمانی قوی داشت. زیر شدیدترین آتش، این طرف و آن طرف می‌دوید و پیام‌ها را می‌رساند. این بار هم دوربینم را همراه آورده بودم. برای این‌که آسیب نبیند، آن را داخل کیسه‌ی پلاستیکی پیچیده بودم و در کیف کوچک کمک‌های اولیه جا داده بودم. محسن گفت:
- حالا که دوربینت رو تا این‌جا آورده‌ای، دو سه تا عکس از ما بگیر.
اصلا به فکرم نرسیده بود. راست می‌گفت. فکر دوربین نبودم. آن را درآوردم و به محسن گفتم:
- ژست بگیر، می‌خوام یه عکس مشدی ازت بگیرم.

kordestani
 

با تبسمی ‌دل‌نشین، در گوشه‌ی سنگر نشست و من عکس گرفتم؛ چهره‌ی خاک‌ گرفته‌ای که خستگی چند روز نبرد مداوم از آن پیدا بود و چشمانی که زودتر از لبانش می‌خندیدند.

.....



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, | 15:8 | نویسنده : همسفر |

اتل متل یه مادر

خیلی چیزا می دونه

از بی مروّتی ها

از بازی زمونه

 

باید فهمیده باشی

چه جوری میشه جنگ کرد

با سیلی جای سرخاب

صورتا رو قشنگ کرد

.....



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, | 14:57 | نویسنده : همسفر |

شهید گمنام


سلام شهيد ؛ سلام برادر ؛ سلام سفر کرده ؛ سلام گمنام ( من به کي بايد سلام کنم؟)
به رسم هر نامه فکر کنم اول بايد شمارو از حال و هواي خودمون و چيزهايي که به رسم امانت بهمون سپردين و رفتين با خبر کنم ؛ هرچند شما خود گواه تر از مايين .
اينجا خبري نيست جزء اينکه همه سالهاست ادعا ميکنند که شرمنده شما هستند و جالبتر اينکه نميدونم چرا هر روز به اين شرمندگيشون افزوده ميشه به جاي اينکه کمترش کنند و هي نخواند اين جمله تکراري رو بگن.
اينجا خبري نيست جز اينکه.....



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 21:46 | نویسنده : گمنام |


سلام بر تو ای شلمچه، ای مشهد شهیدان پس از مدتها باز سعادت یافتم تا بار دیگر روح سرخ تو را ببینم آن خاکریزهای سرگونه، آبگرفتگی عظیمی که همچو دریا بود. شلمچه آمده ایم تا از آب پاک آغشته به خون شهیدانت وضو سازیم و بر خاک مطهرت نماز گذاریم.
هنگامی که سر بر خاک تو می گذاریم به یاد سروهایی می افتیم که بی جان به روی گوشه و کناره خاکریزهایت تکیه داده بودند.
هنوز صدای طنین بچه ها به گوشمان می رسد که خاطرات شیرین آن ذهنمان را جاودانه می کند..... یاد بچه هایی که بر روی خاکریزهایت مردانه جنگیدند و مظلومانه و گمنام شهد شیرین شهادت را نوشیدن.

ــــــــــــــــــــــــــــ

خاطراتی از شهید تفحص شهید سعید شاهدی



تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 20:36 | نویسنده : همسفر |

چه کنم دیگه؟ منم دلم خوشه به این یه مشت خاک. چقدر خوب شد این خاکها رو آوردم.

خاک نیست تربته، اون روز که...



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 20:20 | نویسنده : همسفر |

 

جنگ تمام شده بود و خیلی از شهدا جا مانده بودند.دلمان پیش آنها بود. باید می رفتیم و برمی گرداندیمشان؛اما منطقه حساس بود و قرارگاه موافقت نمی کرد. هرجوری شده یک فرصت ده روزه گرفتیم.گذشته از دوری راه،دور و برمان پر بود از میدان های وسیع مین.چندروز کارمان گشتن بود و دست خالی برگشتن . مهلت ما نیمه شعبان تمام میشد. بعضی بچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روزعید به خودمان برسیم.اما شهید غلامی گفت:"نه ،تازه امروز روز کار است و باید برویم عیدی را از آقا بگیریم ."همه به این امید حرکت کردیم ،اما هر چه بیشتر گشتیم ،ناامید تر شدیم .

آفتاب داشت غروب می کرد که صدای ناله و توسل شهید غلامی بلند شد:"آقا جون دیگه خجالت می کشیم تو روی مادرای شهید نگاه کنیم ...."باید وداع می کردیم و بر می گشتیم . بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند....چند لحظه بعد ،فریاد شهید غلامی که رفته بود شاخه ی شقایقی را برای معراج شهدا از ریشه در بیاورد ،میخ کوبمان کرد . دویدیم طرفش ...شقایق درست روی جمجمه ی یک شهید سبز شده بود ! چه حالی می شدی توی این غروب نیمه شعبان ،اگرمی دانستی که نام این شهید ،"مهدی منتظرالقائم "است ؟!

..................

 

برگرفته از کتاب نشانه ؛ خاطره از آقای محمد احمدیان



تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 20:14 | نویسنده : همسفر |

فكر مى كنم سال 73 بود يا 74 كه عصر عاشورا بود و دل ها محزون از ياد ابا عبدالله الحسين (عليه السلام). خاطرات مقتل و گودال قتلگه، پيكر بى سر و... بچه ها در ميدان مين فكه، منطقه والفجر يك مشغول جستجو بودند. مدتى ميدان مين را بالا و پايين رفته بوديم ولى از شهيد هيچ خبرى نبود. خيلى گرفته و پكر بوديم.

 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 20:12 | نویسنده : همسفر |

باتوام

 ای هاله مهتابی

ای لحظه نومیدی

ای که در غربت شهر من آرمیدی

ای راه ناتمام

که لبریزی از عشق

و ای سوخته ازآتش خائنان به حقیقت إهدِنا الصِّراطَ المُستَقیم

خاک تو سفیری تشنه است

که ذره ذره آن

تداعی میکند برای من عطر ناب کربلا را

آری

توای شهید گمنام

تو

عاشقترین واصل به خدایی

و لایق ترینها برای:

"گمنام نامی شدن"

پس

به حقّ نام نامیَت تنهایمان مگذار...



تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 19:58 | نویسنده : همسفر |

به گلزار شهداي قزوين كه بروي هنگامي كه از كنار قبور مطهر شهدا عبور مي كني و به تصاوير آسماني شهدا نظاره مي كني و زير لب فاتحه اي مي خواني ، از جوار مزار شهيد عباس بابايي كه عبور كني به قطعه 7 رديف 2 مي رسي كه ناگهان سنگ مزار شهيدي نظرت را به خود جلب مي كند كه رويش نوشته شده ((مشتي خاك به پيشگاه خداوند متعال)) . درست او كسي نيست بجز سينه زن ابا عبدالله حسين (ع) شهيد علي قاريان پور . كه گفته است : به روي سنگ قبرم اسمم را ننويسيد، مي خواهم همچون دهها شهيد ديگر گمنام باقي بمانم؛ اگر خواستيد فقط اين جمله را بنويسيد: (( مشتي خاك به پيشگاه خداوند متعال ))

 

 شهيد علي قاريان پور...متولد: 1343 قزوين...شهادت:10/12/65...محل شهادت:شلمچه

منبع: وبلاگ بچه شهید



تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 19:55 | نویسنده : همسفر |

بسم الله الرحمن الرحيم

سر خوش ز سبوي غــم پنهاني خويشم
                 چـون زلـف تـو سـرگرم پريشاني خويشم
در بزم وصــال تو نـگويـم ز کــم و بيـــــش 
                 چـون آيـنـه خـو کـرده بـه حيراني خويشم
لــب بـــاز نـکردم بـه خروشـي و فـغـانـي
                 من مـحـرم راز دل طـــوفـانـي خويشم
يک چند پشيمان شدم از رندي و مستي 
                 يک عـمـر پـشيـمـان ز پـشيـماني خويشم
از شـوق شـکر خنده لبـش جـان نسپردم 
                شـرمنده ي جان و ز گران جاني خويشم
بشکسته تر از خويش نديدم به همه عمر
                افسرده دل از خويشم و زنداني خويشم
هر چنـد امـيـن ، دل بـسـتـه ي دنـيـا نـيم 
               امّا ، دلبسته ي ياران خراساني خويشم

 سید علی حسینی خامنه ای

 



تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 19:50 | نویسنده : همسفر |

بسیجی ترکش خورده

ترکش سرش رو برده

عروسی نکرده مرده

ان شاءالله مبارکش باد

داشته کلاش میبرده

ترکش تو قلبش خورده

شهید شده ،نمرده !

انشا الله مبارکش باد

 

 

 

 

 

 

 

جشن حنابندان روز قبل از عملیات - نفر نشسته شهید مش قاسم نوری

نفرایستاده:شهید حسین بزرگر گنجی

 



تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 19:47 | نویسنده : همسفر |

 

زیارت مناطق عملیاتی جهان
بغداد ،برلیان ،هیروشیما،بیروت ،
اورشلیم
آژانس مسافرتی طوبی سفر
..........................................................................................
جیانگ پونگ معراج
تولید کننده انواع چفیه ، سربند یازهرا
پلاک درجه یک چینی با خرید بسته ویژه
یکه کیسه خاک شلمچه اورجینال
اشانتیون بگیرید.
..........................................................................................
کی میدونه ؟
شاید امسال واسه ارباب بمیری !
اگر آروزی شهادت خواب از چشمانتان ربوده است
اگر از لجن زار دنیا بریده اید
اگر بوی سیب مجنونتان کرده است
اگر فرت فرت دلتان قنج می رود
در کلاسهای آموزش گام به گام شهادت
ثبت نام کنید
)جلسه اول رایگان(
گروه آموزشی معرفت وابسته به موسسه مالی و اعتباری مرام العارفین
..........................................................................................
کنسرت بزرگ گوره کوبنده برای پایداری
همراه اجرای قطعه جدید
پیرهن گل گلیمن چه نازه
با همکاری سازمان حمایت از آمریکای لاتین و حومه


تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 19:44 | نویسنده : همسفر |

 جنگ کجایی که دلم تنگ توست              رقص جنون تشنه آهنگ توست

جنگ کجایی که دلم خون شده                     زاده لیلای تو مجنون شده
حیف که فصل تو فراموش شد                   ناله جان سوز تو خاموش شد
فصل تو فصل گل و آواز بود                        فصل رها گشتن و پرواز بود
ذهن من و خاطره خاکریز                     موشک و خمپاره و جنگ و گریز
خاطره ضد کمین و کمین                       تشنگی و سفره میدان مین
جنگ کجایی که دلم تنگ توست                     رقص جنون تشنه آهنگ توست
جنگ شهیدان تو را دیده ام                       روی سپیدان تو را دیده ام
من زشهیدان تو شرمنده ام                       گرچه زکف تیغ نبافکنده ام
مرگ الهی بپذیرد من را                          تنگ در آغوش بگیرد من را
غیر شهادت که مرا دم دهد                   خنده زنان خاطره شادم دهد
چنگ کجایی که دلم تنگ توست                   رقص جنون تشنه آهنگ توست
ای شرف و عزت ما باز گرد                         تا برهانی دل ما را ز درد
کاش که من هم به شهادت رسم                   کز قبل آن به سعادت رسم

 



تاريخ : پنج شنبه 10 فروردين 1391برچسب:, | 19:40 | نویسنده : همسفر |