خاطرات تلخ جبهه (تانك‌های عراقی داخل شهر)

دوتا تانك عراقی وارد شهر سرپل ذهاب شده بودند. این مسأله پیش از تشكیل آن گروه‌های كوچك رخ داد. ماشین استیشن یكی از دوستان دست من بود كه آن را از قصرشیرین آورده بود تا در امان باشد. آن روز مسلح بودم. نارنجك و نارنجك‌انداز ژ3 هم داشتم. همه را توی ماشین گذاشتم و به سمت سپاه رفتم تا با آقای «جمشیدی» كه سرپرست سپاه بود، صحبت كنم. ایشان توی سنگر جلوی در سپاه بود. پرسیدم، آن نیروها در فلان منطقه مال كیست؟ گفت: خبر ندارم.

گفتم: از بچه‌های پادگان ابوذر سؤال كنید. گفت: تلفن قطع شده است و بی‌سیم هم نداریم.

هم‌زمان با ورود ارتش عراق به خاك ما، یك گروه از واحدهای تانك ما هم به فرماندهی افسری جوان پاتك كرد و وارد خاك عراق شد. عراقی‌ها همه فرار كرده بودند. افسر جوان درخواست كمك و پشتیبانی كرده بود، ولی به او گفته بودند، به دستور فرمانده كل قوا، «بنی‌صدر»، باید عقب‌نشینی كنید. این كار برای او مساوی مرگ بود. افسر اصرار كرده بود، ولی جواب همان بود؛ به‌خاطر همین پشت بی‌سیم، بنی‌صدر را به باد فحش گرفته بود. ولی بالاخره با بدبختی به عقب برگشتن

ساختمان سپاه بلند بود و یك ضدهوایی روی آن گذاشته بودند. گفتم: به‌نظرت از بالا می‌توانم آن‌جا را ببینم؟ گفت: امتحان كن.

رفتم بالا. دیدم چیزی معلوم نیست. به پایین برگشتم. دیدم جمشیدی نیست. اسلحه دستم بود و داشتم به‌سمت ماشین می‌رفتم كه دیدم دوتا تانك دارند می‌آیند. گفتم خب چه بهتر! از همین‌ها می‌پرسم.

به چهار، پنج متری سنگر رسیده بودم كه دیدم تیربار روی تانك برگشت سمت من. یك‌لحظه رنگ تانك را دیدم و فهمیدم عراقی است. شیرجه زدم توی سنگر و خوابیدم كف آن. تانك، سنگر را حسابی گلوله‌باران كرد. تكان نخوردم و خدا كمك كرد كه زخمی نشدم. كالیبرش را بالا برد و ساختمان سپاه و ضدهوایی را كوبید. بعد هم به عقب رفت. حسرت می‌خوردم كه چرا نارنجك تفنگی‌ها را توی ماشین گذاشته‌ام. یكی از تانك‌ها به سمت كرمانشاه رفت و دومی همان‌جا ایستاد و به ساختمان سپاه شلیك كرد. فكر می‌كرد من مرده‌ام. گلوله‌ی اول نخورد، ولی دومی به طبقه دوم خورد.



خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

نظرات شما عزیزان:

؟!؟
ساعت23:25---23 تير 1391
سلام
پست خیلی جالبی بود

لعنت الله الیه قوم ظالمین


عاشق کربلا
ساعت1:49---21 تير 1391
پست جالبی بود، اجرتون با شهدا
ولی کاش نارنجک تفنگیا همراش بود.


دو آتیشه
ساعت1:46---21 تير 1391
اه...
خدا بگم چیکارت کنه بنی صدر لعنتی، ازت متنفرم سگ پست...

همسفر معذرت میخوام عوض اینکه اول از پست شما تشکر کنم بنی سگ عوضی رو لعنت کردم، آخه عصبی شدم...
اجرتون با شهدا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها:

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, توسط همسفر