|
رفتی و یک تفنگ بر دوشت بار سنگین جنگ بر دوشت
من برویت گلاب پاشیدم بر در خانه،آب پاشیدم
منتظر ماندم و دعا کردم در نمازم خدا خدا کردم
عاقبت انتظار پایان بافت انتظار بهار پایان یافت
روز مرگ ستاره ات آمد پیکر پاره پاره ات امد
خوش به حالت که آفتاب شدی پرگشودی و مستجاب شدی
دل به حامی بی کسان دادی قدرت عشق را نشان دادی
کربلا عاشق نگاهت بود نینوا آخرین پناهت بود
رفته ای و هنوز غم باقی است یادگارت هنوز هم باقی است
جانمازت که عطر گندم داشت در تو امید وصل را می کاشت
تار و پود گسسته شهرت نخل های شکسته شهرت
بعد تو از امید خواهم گفت از عروجی سپید خواهم گفت
رو به" باران عشق " گل دادی سر به دامان عشق گل دادی
رفته ای و هنوز پاییز است چشمهایم ز غصه لبریز است
خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .
نظرات شما عزیزان:

ممنون، شعر قشنگیه، رفتیم تو یه حال و هوای دیگه

برچسبها: