سلام به همه دوستان عزیزی که همیشه به این وبلاگ لطف دارن و داشتن.
اول از همه: آقاجون تولدت مبارک!!
میدونم عنوانی که برای این پست انتخاب کردم خیلی طولانیه اما خلاصه همه حرفهایی هست که میخوام بزنم!
دقت کردی وقتی بعد مدتها میری مشهد از همون راه دور و نرسیده به آقا سلام میکنی و ازش تشکر میکنی که طلبیدت که بیای؟شایدم قبل از راه افتادن از خونه و شهر خودت غسل زیارتت رو کرده باشی!باخودت میگی به محض اینکه رسیدم اولین جایی که میرم حرمه. همیشه رسم اینه که اول به بزرگترها سرمیزنن حالا که اومدم مشهد اول میرم به صاحبش عرض ادب میکنم و بعد به بقیه برنامه هام میرسم. وقتی وارد میشی اگه به دور و برت یه نگاه بندازی آدمهایی رو می بینی که از شهرهای دور و نزدیک به عشق آقا اومدن مشهد.اون لحظه فکرمیکنی چقدر باهاشون هم حسی!جلوترکه میری ازدحام بیشتر میشه، این یعنی داری به ضریح نزدیکتر میشی و دلت پرمیزنه و زودتر از پاهات مسیرشو پیدامیکنه.
بین جمعیت کسایی رو میبینی که با لباسهای متحدالشکل مشکی وایستادن با لبخند به همه خوشامد میگن و... فکر میکنی چه خوب میشد اگه حتی واسه یه روز، نصف روز یا حتی چند ساعت فارغ از هر پست و شغل و عنوانی که داری بعنوان خادم آقا امام رضا(علیه السلام) بتونی به زائراش کمک کنی. از جفت کردن کفشهاشون گرفته تا غبارروبی حرم و ضریح و دم غروب پهن کردن فرش برای نمازهای جماعت و ... مهم نیست کاری که انجام میدی چقدر کوچیک یا کم باشه مهم اینه که با دلت داری برای کی کارمیکنی.قلبت بهت میگه و مطمئنی آقا یه جایی که حتی فکرشم نمیکنی نظری بهت میکنه و تو موقعیت هایی دستت رو میگیره که خودتم باورت نمیشه...
حقیقتش شنیده بودم که هرکسی نمیتونه خادم حرم بشه، روهمین حساب هیچوقت هم پیگیرش نبودم. اما امروز خیلی اتفاقی این سایت(که آدرسشو در ادامه متنم میذارم)پیداکردم. با ثبتنام کردن توی این سایت میتونین یه روز رو به دلخواه خودتون بصورت غیرمستقیم خادم آقا امام رضا(علیه السلام)بشی. یه روزت،24ساعتت رو هدیه میکنی به ایشون. باید حس خوبی باشه.
آدرس لینکش رو میذارم. امیدوارم استفاده کنین :)
http://ch3.ir/samtekhoda/index.php?option=com_rsform&Itemid=294
اقا جون دل همه ماها واسه آب خنک سقاخونه و صدای نقاره هات تنگه کاش یه نگاهیم اینور مینداختی...
التماس دعا؛سیب
سلام و خسته نباشید به تمام دوستان اتوبوس شماره 8
من برای اولین بار بعد از سالها که اینترنت رو شناختم توی این وبلاگ عضو شدم اونم به دو دلیل اولش آشناییت حضوری با چند تا از همسفران اتوبوس شماره 8 و اونا ازم خواستن که واسشون اتوبوس شماره 8 رو فانتزی و با خطی که من در مواقعی که بیکارم و حسی خاص بهم دست میده هرچی جلوم هست رو خط خطی میکنم که باعث میشه تمام جزوه هامو حتی اگه بدردم نخوره رو نگه دارم و به کسی ندم و به همین خاطر گاهی اسم خسیس رو روم میذارن و این نوشته ها گاهی زیبا و جذاب میشه و گاهی زشت و کدر اما هرچی هست من عاشقشونم و دوسشون دارم و اسمشو گذاشتم خط در گرافیک ، در صورتی که معنی اصلیش اصلا اینجوری و اینی نیست که من کار میکنم، در واقع زدن انواع آرم ها و فونت های جدید و نو هستش که نوشته های من تقریبا شبیه شونه. من تا امشب نمیدونستم که این سایت قضیه اش چیه فقط میدونستم که یه همچین سایتی وجود داره و دلیل دومم واسه علاقه ی وافرم به خرمشهر ، شلمچه ، هویزه ، جنگ و... ست اما چشم انتظارشم. که با دیدن سایت و نوشته های دوستان و عکساشون دیوانه شدم و الان در خدمتتون هستم. من رشتم تو هنرستان گرافیک بوده والان دانشجوی سال دوم نگارگری ام و تا جایی که بتونم و وقت کنم به این سایت که الان طرفدار پروپاقرصشم سر میزنم و اگه بتونم مطلب و عکس که عاشق گرفتنشم واستون میذارم اما شمام باید کمکم کنید چون :
1-تازه واردم و تقریبا نابلد و نادون
2-ادبیات فارسی و انگلیسیم زیاد خوب نیست و اگه جایی سوتی دادم شما بهم کمک کنین
3-زیاد از پیچیدگیه اینترنت و کامپیوتر سر در نمیارم و گاهی خیلی زیاد می هنگم وخرابکاری میکنم در حد سخت افزار
4-چشم انتظارم و مثل شما آب دیده و منتظر دیدار مجدد نیستم
5-عاشق اون مکانم(خرمشهر) که واسم حکم کربلای ایران و دوم رو داره
شرمنده اگه پر حرفی کردم این مدلمه تا یکی رو میبینم که باهاش همدل و هم دردم هول میشم و میخوام عقده ی چندین سالمو خالی کنم اونم تو این زمینه که چاکرشم تا ته دنیااااااااااا.....
دست خودم نیست اما باید بگم دیونشم به مولا
کوچیک تمام دوستان اتوبوس شماره 8 ، عشق خرم شهر
گلزار شهدای شهر هرچه آغوش داشت گسترده بود به روی تکه های آمده از بهشت و آسمان ٬ هر چه ابر داشت گریسته بود در فراق همه ی آن نور ها وسپیدی ها !
راستی ! مبادا که دیگر نوری نیاید میان این همه ظلمت !
مبادا که از یاد ببریم هرآنچه را که از یاد برده ایم !
مباد !
به همان عهد که بستیم برآنیم هنوز...
بسم الله الرحمن الرحیم
سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت، برادر شهید، حاج حسین خرازی به لقاء الله شتافت و به ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبردی بی امان با دشمنان خدا، در آسمان شهادت پرواز كرد و بر آسمان رحمت الهی فرود آمد. او كه در طول 6 سال جنگ قله هایی از شرف و افتخار را فتح كرده بود اینك به قله رفیع شهادت دست یافته است و او كه هل من ناصر ینصرنی زمان را با همه وجود لبیك گفته بود اكنون به زیارت مولایش امام حسین (علیه سلام) نایل آمده است و او كه در جمع یاران لشگر سرافراز امام حسین (علیه سلام) عاشقانه به سوی دیار محبوب میتاخت، پیش از دیگر یاران، به منزل رسیده و به فوز دیدار نایل آمده است. آری، او پاداش جهاد صادقانه خود را كنون گرفته و با نوشیدن جام شهادت سبكبال، در جمع شهدا و صالحین درآمده است. زندگی و سرنوشت این شهید عزیز و هزاران نفس طیبهای كه در این وادی قدم زدهاند، صفحه درخشندهای ازتاریخ این ملت است. ملتی كه در راه اجرای احكام خدا و حاكمیت دین خدا و دفاع از مستضعفین و نبرد با مستكبرین، عزیزترین سرمایه خود را نثار میكند و جوانان سرافرازش پشت پا به همه دلبستگیهای مادی زده پای در میدان فداكاری نهاده و با همه توان مبارزه میكنند و جان بر سر این كار میگذارند. چنین ملتی بر همه موانع فائق خواهد آمد و همه دشمنان را به زانو در خواهد آورد. ما پس از هشت سال دفاع مقدس همه جانبه و 6 سال تحمل جنگ تحمیلی، نشانههای این فرجام مبارك را مشاهده میكنیم و یقینا نصرت الهی در انتظار این ملت مؤمن در مبارزه ایثارگر است...
سید علی خامنهای
10/12/1365
بازم جا موندیم... از شهدا... از کاروان عشاق شهدا...
پی نوشت: امروز24م تیر سالگرد شهدای مسجد جامع زاهدانه،از فاصله دور یا نزدیک برای شادی روحشون صلوات..
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچگاه بسته نمیشود و تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد و با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت و تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد و بیشتر میخرد و او تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند و وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید و وقتی همه تنهایت .... .
دوستان عزیز تقاضا دارم در صورت نظر دادن از دیدگاه خود متن را کامل کنید
ممنون .
دوتا تانك عراقی وارد شهر سرپل ذهاب شده بودند. این مسأله پیش از تشكیل آن گروههای كوچك رخ داد. ماشین استیشن یكی از دوستان دست من بود كه آن را از قصرشیرین آورده بود تا در امان باشد. آن روز مسلح بودم. نارنجك و نارنجكانداز ژ3 هم داشتم. همه را توی ماشین گذاشتم و به سمت سپاه رفتم تا با آقای «جمشیدی» كه سرپرست سپاه بود، صحبت كنم. ایشان توی سنگر جلوی در سپاه بود. پرسیدم، آن نیروها در فلان منطقه مال كیست؟ گفت: خبر ندارم.
گفتم: از بچههای پادگان ابوذر سؤال كنید. گفت: تلفن قطع شده است و بیسیم هم نداریم.
همزمان با ورود ارتش عراق به خاك ما، یك گروه از واحدهای تانك ما هم به فرماندهی افسری جوان پاتك كرد و وارد خاك عراق شد. عراقیها همه فرار كرده بودند. افسر جوان درخواست كمك و پشتیبانی كرده بود، ولی به او گفته بودند، به دستور فرمانده كل قوا، «بنیصدر»، باید عقبنشینی كنید. این كار برای او مساوی مرگ بود. افسر اصرار كرده بود، ولی جواب همان بود؛ بهخاطر همین پشت بیسیم، بنیصدر را به باد فحش گرفته بود. ولی بالاخره با بدبختی به عقب برگشتن
ساختمان سپاه بلند بود و یك ضدهوایی روی آن گذاشته بودند. گفتم: بهنظرت از بالا میتوانم آنجا را ببینم؟ گفت: امتحان كن.
رفتم بالا. دیدم چیزی معلوم نیست. به پایین برگشتم. دیدم جمشیدی نیست. اسلحه دستم بود و داشتم بهسمت ماشین میرفتم كه دیدم دوتا تانك دارند میآیند. گفتم خب چه بهتر! از همینها میپرسم.
به چهار، پنج متری سنگر رسیده بودم كه دیدم تیربار روی تانك برگشت سمت من. یكلحظه رنگ تانك را دیدم و فهمیدم عراقی است. شیرجه زدم توی سنگر و خوابیدم كف آن. تانك، سنگر را حسابی گلولهباران كرد. تكان نخوردم و خدا كمك كرد كه زخمی نشدم. كالیبرش را بالا برد و ساختمان سپاه و ضدهوایی را كوبید. بعد هم به عقب رفت. حسرت میخوردم كه چرا نارنجك تفنگیها را توی ماشین گذاشتهام. یكی از تانكها به سمت كرمانشاه رفت و دومی همانجا ایستاد و به ساختمان سپاه شلیك كرد. فكر میكرد من مردهام. گلولهی اول نخورد، ولی دومی به طبقه دوم خورد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا چه نظر لطف و مرحمتی به این بیابان های خشک افکندی که انسان با پای خود و با اراده و میل خود به سوی آتش ، و روحش به سان پرنده ای که آرزوی گریختن از قفس دارد ، در تب و تاب پریدن و رها شدن از بدن است .
و خون می رود . بدون هیچ هراسی ، و روحش به سان پرنده ای که آرزوی گریختن از قفس دارد ، در تب و تاب پریدن و رها شدن از بدن است .
خدایا ! به چه بهایی خریدار جان های سعادتمند شده ای که این همه مشتری جان هاشان را بر سر دست نهاده و برای عرضه به پیشگاه تو آورده اند ؟
خدایا ! دوستی با تو چه طعم شیرینی دارد که هرکس آن را چشید ، دیگر رهایش نکرد و همه جا به دنبالت کشیده شد؟
به درستی که شهدا کسانی بودند که سعادت را در شهادت دیدند و از آرزوها شان این بود که به جای یک بار شهید شدن ، چند بار این سعادت نصیب شان گردد و همین موضوع تنها خواسته شان نزد خداوند می باشد همان طور که در حدیثی از پیامبر اکرم «ص» - به نقل از ابن مسعود می خوانیم : « خداوند رابه ارواح شهیدان احد خطاب کرد و از آن ها پرسید : چه آرزویی دارید ؟ آن ها گفتند : پروردگارا ! ما بالاتر از این چه آرزویی می توانیم داشته باشیم ، که غرق نعمت های جاویدان تو هستیم ، و در سایة عرش تو مسکن داریم ، تنها تقاضای ما این است که بار دیگر به جهان برگردیم و مجدداً در راه تو شهید شویم . خداوند فرمود : فرمان تخلف ناپذیر من این است که کسی دوباره به دنیا باز نگردد.»
(تفسیر نمونه ،ج 3،ص 196)
موقعیت منطقه:
منطقه عمومی جنوب غرب اهواز و غرب رودخانه کارون، در میان چهار مانع طبیعی قرار دارد که به ترتیب از شمال به رودخانه کرخه ، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه کارون و از غرب به هورالهویزه و شطالعرب منتهی میشود. زمین این منطقه به لحاظ برخورداری از موانع طبیعی، از چهار سمت به هم پیوسته و به شکل مستطیل میباشد که به دلایلی برای هر دو کشور ایران و عراق از نظر استراتژیکی با ارزش است.
وضعیت دشمن:
فرماندهی سپاه سوم ارتش عراق تدابیر پدافندی ویژهای در این منطقه به مورد اجراء گذاشته بود؛ نحوه آرایش نیروهای دشمن با توجه به موقعیت زمین، به صورت مثلثی فرضی بود؛ مثلثی که ضلع شرقی آن، به طول حدود ۱۰۰ کیلومتر در امتداد رودخانه کارون، از خرمشهر تا آبادی ملیحان، واقع در ۲۰ کیلومتری جنوب غربی اهواز قرار داشت؛ ضلع شمالی آن حدود ۶۰ کیلومتر از ملیحان در امتداد کرانه جنوبی رودخانه کرخه کور، هویزه، رودخانه نیسان تا هورالعظیم کشیده شده بود و ضلع بزرگ این مثلث نیز، خط مرزی دو کشور؛ از محل تلاقی رودخانه نیسان با هورالعظیم تا پاسگاه ژاندارمری «حدود» در کرانه نهر خین، به طول ۱۵۰ کیلومتر بود.
تدبیر پدافندی دشمن در ضلع شمالی مثلث که شامل شرق هورالعظیم، ساحل رودخانههای نیسان و کرخه و ادامه خط دفاعی در حوالی آبادی ملیحان و به طرف جنوب تا پادگان حمید میشد، چنین بود: ایجاد استحکامات فشرده، بهرهبرداری از موانع هورالعظیم و مناطق آب گرفتگی، تهیه قدرت آتش متراکم و انبوه و پیشبینی احتیاطهای قوی برای انهدام رخنههای احتمالی؛ با استقرار دست کم دو لشکر تقویت شده ۵ مکانیزه و ۶ زرهی در دشت جفیر.
اساسا، تدبیر پدافندی دشمن در این منطقه مبتنی بر این باور بود که سمت اصلی تهاجم نیروهای ایرانی از جاده اهواز خرمشهر خواهد بود، زیرا بر پایه روشهای کلاسیک وجود این جاده به عنوان عقبه مطمئن بهترین راه کار شناخته می شد. بنابراین دشمن علاوه بر استقرار دو لشکر تقویت شده ۵ مکانیزه و ۶ زرهی، در دشت جفیر واقع در منطقه جنوب غربی اهواز و جاده استراتژیک اهواز به خرمشهر استحکامات و مواضع بسیاری را با بهرهبرداری از موانع طبیعی ایجاد کرده بود.
باید به این واقعیت مهم اشاره کرد که تدبیر پدافندی فرماندهی ارتش عراق در ضلع شرقی منطقه در امتداد رودخانه کارون باتوجه به ناآگاهی دشمن از سمت اصلی تک نیروهای خودی بسیار ضعیف بود و تنها در برخی از نقاط مواضعی را به وجود آورده و با اتکا به یگانهای سبک تأمینی و پوششی به احتیاطهای متحرک و غیرمتحرک بسنده کرده بود.
لشکر ۳ زرهی سپاه سوم ارتش عراق با استقرار در سه محل جداگانه در غرب جاده اهواز خرمشهر وظیفه دفاع را به عهده داشت فاصله نیروهای تأمینی و پوششی دشمن از ساحل غربی رودخانه کارون سبب شد که نیروهای خودی با تدبیر عملیات عبور از رودخانه نیروهای دشمن را غافلگیر کنند.
در ضلع جنوبی دشمن با نیرویی به استعداد ۱۷ گردان در دو سمت شرقی و شمالی شهر اشغالی خرمشهر آرایش گرفته بود تا هرگونه عملیات عبور از رودخانه در تک جبههای به داخل خرمشهر و یا ورود به این شهر از سمت شمال را مهار کند. ایجاد استحکامات در خرمشهر با تخریب ساختمانها برای جلوگیری از فراهم شدن زمینه مناسب جهت وقوع جنگ شهری و نبرد تن به تن بخش دیگری از تلاش دشمن به منظور حفظ خرمشهر بود.
استعداد سپاه سوم ارتش عراق در این منطقه تا پیش از آغاز عملیات الی بیتالمقدس چنین بود:
- لشکر ۶ زرهی از جنوب رودخانه کرخه تا شهر اشغالی هویزه
- لشکر ۵ مکانیزه از غرب اهواز تا روستای سید عبود
- لشکر ۱۱ پیاده از سید عبود تا خرمشهر
- لشکر ۳ زرهی در شمال خرمشهر
- تیپ مستقل ۱۰زرهی یگان در احتیاط نزدیک سپاه سوم در شرق بصره مستقر بود
برابر اسناد قرارگاه مرکزی کربلا در برآورد کلی استعداد دشمن به شرح زیر تخمین زده میشد:
نیروی پیاده ۳۶هزار تن؛ نیروی زرهی ۴۱ گردان شامل ۱۴۳۵ دستگاه تانک؛ نیروی مکانیزه ۳۸ گردان شامل ۱۳۳۰ دستگاه نفربر؛ توپخانه ۵۳۰ قبضه توپ.
استعداد و آرایش سپاه سوم نشان میدهد که سرفرماندهی دشمن مصمم است با تمام قوا در این منطقه مقاومت کند ضمن اینکه عمق و عرض زمین منطقه و نبودن ناهمواری امتیازی برای نیروهای دشمن به شمار می رفت زیرا با اتکا به یگانهای زرهی و مکانیزه میتوانستند در این منطقه به خوبی مانور کنند. با این حال دشمن با برخی از محدودیتها رو به رو بود؛ از جمله اینکه می بایست از سرزمین نسبتا وسیع و عریضی دفاع می کرد در حالی که از نظر نیروی انسانی دچار کمبود بود.
دشمن قوای خود را به تناسب نقاط استراتژیک حیاتی و مهم دشت جفیر و خرمشهر متمرکز کرده و در تدبیر پدافندی خود بیش از همه به حفظ خرمشهر و تأمین شرق بصره اهمیت داده بود.
ایران سرزمینی کهن و برخوردار از تمدنی درخشان ، ژرف و تاثیرگذار بر تحولات علمی ، اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی جهان است و به گواه مورخان بزرگ ، دانشمندان ، متفکران ، فلاسفه ، عرفا و فقهایی ایرانی نقش بسزایی در شکل گیری تمدن بشری داشته اند . این تمدن بزرگ و منظومه فرهنگی ایران محصول چند هزار ساله ملتی کهن و برآیند تعامل جمعی گروه های قومی مختلفی است که هویت فرهنگی ایران را شکل بخشیده اند و هریک سهم خو د را در شکل گیری آن به بهترین وجه ایفا نمودند و با ورود اسلام به ایران این هویت فرهنگی به صورت چتر گسترده ای ، همه ی این اقوام و گروه ها ی قومی را تحت پوشش خود قرار داد . این اقوام که شامل ( فارس ، لر ، ترک ، بلوچ ، عرب ، کرد و غیره ) می باشد در اغلب ادوار تاریخی با یکدیگر همزیستی مسالمت آمیزی داشته اند و هویت ایرانی بودن، آنان را در صف متحدی قرار داده است به طوری که ...
اگر از شهر قم 50 کیلومتر به سمت جنوب غربی استان حرکت کنیم به روستایی خواهیم رسید که امروز کمتر کسی نه تنها در ایران بلکه در جهان وجود دارد که اسم آن به گوشش نرسیده و این شهرت را باید به خاطر شهیدانش دانست.
چند سالی است که به دلیل احداث یک سایت هستهای در اطراف قم و انتخاب اسم فردو برای آن، این اسم شهرت جهانی یافته که رسانههای بیگانه نیز گزارشهایی از این منطقه تهیه و پخش کردهاند.
فردو بیشترین شهید را در بین روستاهای ایران تقدیم انقلاب کرده است
البته سایت هستهای جدید ایران در شمال قم قرار دارد و با توجه به اینکه روستای فردو در جنوب استان واقع است این نامگذاری به دلیل قرابت جغرافیایی نیست بلکه حرکتی نمادین به منظور تجلیل از مقام شهدای جنگ تحمیلی است، زیرا روستای فردو در بین روستاهای ایران بیشتر شهید در طول هشت سال دفاع مقدس را تقدیم انقلاب کرده است.
روستای فردو از اولین روستاهایی بود که اهالی آن در همان سالهای ابتدای انقلاب که امام راحل دستور ایجاد پایگاههای بسیج داده بودند، نسبت به راه اندازی پایگاه بسیج مبادرت کرده و در اعزام رزمندگان به مناطق مختلف عملیاتی نیز از همین پایگاه و به فرماندهی سردار شهید جعفر حیدریان صورت میگرفت.
حضور 200 نفر از رزمندگان این روستای کوچک در منطقه عملیاتی تپه چشمه دزفول و نیز شرکت در عملیاتهایی همچون آزاد سازی بستان، شکست حصر آبادان و نیز عملیات فتح المبین و آزاد سازی خرمشهر بخشی از دلاوریهای رزمندگان این خطه است.
108 شهید، 500 رزمنده، 250 جانباز و پنج آزاده در فردو...


وبلاگ تا شهدا باشهدا در آخرین پست خود نوشت: بعضيها فكر ميكنند اگر ظاهرشان را شبيه شهدا كنند، كار تمام است. نه، بايد مانند شهدا زندگي كرد. شهيد عليرضا موحدي دانش ميگويد: «شهيد عزادار نميخواهد، بلكه رهرو ميخواهد» و شهيد همت ميگويد: «شهدا را به خاك نسپاريد، بلكه به ياد بسپاريد».
شهيد زينالدين حرف قشنگي زده است: «اگر من و تو از اين صحنه دفاع از انقلاب عقب نشستيم، فردا در مقابل شهدا هيچگونه جوابي نداريم». راستي به اين فكر كردهايم فردا چه جوابي به شهدا خواهيم داد؟
شهيد مسعود ملاحسيني در وصيتنامهاش ميگويد: «به شما و به همه دوستان توصيه ميكنم در هر امري به سخنان حضرت امام مراجعه كنيد! با سكوتش سكوت كنيد و با اعتراضش، اعتراض، با تأييدش، تأييد و با تكذيبش تكذيب...». مادر شهيدي تعريف ميكرد: فرزند شهيدش هنگامي كه سخنان امام(ره) از تلويزيون پخش ميشد، گوش ميكرد و در يك برگه مينوشت و خودش را ملزم ميدانست كه به آن عمل كند و اگر يكبار نميتوانست به آن عمل كند، سخت ناراحت ميشد و به سجده ميرفت و گريه ميكرد و از خدا طلب مغفرت ميكرد و ميگفت چرا نتوانستم به گفته امام(ره) عمل كنم.
سيد مرتضي ميگويد: «حزبالله اهل ولايت است و اهل ولايت بودن دشوار است؛ پايمردي ميخواهد و وفاداري». رهبر عزيزمان هم گفته است: «تا ظلم در جهان هست، مبارزه هم هست، تا مبارزه هست، خط سرخ شهادت الهامبخش رهروان مكتب جهاد، مقاومت و شهادت است».
ياران، قدري فكر كنيم. ببينيم چه كردهايم؟! به راستي چه شد؟! چرا ما از قافله عشق جا ماندهايم؟! چرا فكر ميكنيم با يك قدم كوتاه برداشتن، توانستهايم رسالت خود را به اتمام برسانيم؟! بياييد فكر كنيم كه ايراد ما چيست؟ چرا جوابي كه ما ميگيريم، مثل پايان كار شهدا نيست؟ به راستي چرا؟!
سلام به همه دوستان عزیز اتوبوس 8
حاج حسین داشت میگفت: برید ببینید که امسال چیکار کردید که شهدا شما رو اینجا دعوت کردن و گرنه خیلی ها اون بیرون هستند که درخواست دادن تا خادم بشن ولی از بین اونا شماها رو انتخاب کردن پس سعی کنید توی این یه مدت بهترین خادمی رو بکنید همین موقع بود که یه دفعه پیش خودم گفتم از الان قول میدم تو این مدتی که اینجا هستم خادم خوبی برای شهدا باشم که یک دفعه حاج حسین گفت:
اینجا اومدید میدونید برای کیا اومدید خادمی؟ اگر بدونید که خادمی چه کسایی رو انجام میدید حتما بهترین خادمی رو انجام میدید پیش خودم گفتم خوب برای شهدا. که یه دفعه حاج حسین گفت: یه وقت فکر نکنید شما خادم شهدایید، این حرفا قد و غواره دهن ما نیست، ما خادمین زائرین شهدا هستیم توی این چند وقتی که هستید از اون بیرون دل بکنید، هرکی و هر چی که بیرون بودید واسه خودتون بودید اینجا همه یکی هستند و هر چی می خواهید از همین شهدا بخواهید، یخواهید از شهدا که امسال عیدی خوبی بهتون بدن اگر عدیتو گرفتی که هیچ و گرنه برید ببینید کجای کارِتون میلنگه. بعد هم گفت منم از این شهدا میخوام که ان شاء الله بهترین عیدی رو بهتون بدن در عوض شما هم برای من به دعا بکنید، که منم شهید بشم و اینقدر غریب نمونم
یکهو انگاری یه پارچ آب سرد ریختن روی سرم ناگاه اشک چشمام جاری شد و پیش خودم یه درد دل کوچیکی با شهدا کردم و بهشون گفتم ای شهدا شما دیگه کی هستید از بین این همه گل توی دنیا آخه چرا من رو سیاه رو آوردید اینجا؟ مگه من چیکار کردم؟ چرا با این کاراتون منو رو سیاه تر از قبلم می کنید؟من که حتی لیاقت خادمی زائرهای شما رو هم نداشتم حالا چی شده که منو آوردید اینجا؟ اصلاً دیگه حواسم به حرفهای حاج حسین نبود، یه دفعه خودم رو جلوی زیارتگاه شهدا دیدم و دیگه ......
گرفته شده از: http://khademinkahf.parsiblog.com
عکس زیر پرده از واقعیتی مهم برمی دارد.
هضمش برای خیلی ها مشکل است
و پرخرج
ولی دیر یا زود
در دنیا یا عقبی ، همه بدان اذعان خواهند کرد.
منبع: http://niliofareabi.blogfa.com
-تهران شقایقهای پرپری رادر جنوب خود (بهشت زهراء)دردل خاك میهمان دارد كه هر مسافری رابه یاد حماسه های جاودانشان میاندازد.رایحه دلپذ یر و مشام نواز معطری كه از خاك شهید سید احمد پلارك كه پایانی ندارد نظر همگان را به خود جلب میكند
كسانی كه زیاد بهشت زهرا میروند، به او میگویند شهید عطری. خیلیها سر مزار شهید سید احمد پلارك نذر و نیاز میكنند و از خدای او حاجت و شفاعت میخواهند.
او معجزه خداوند است.
۲-از سنگ قبرش همیشه عطر ترشح میكند، همیشه نمناك است و هم بوی گلاب و گلهای معطر دارد.هیچ وقت روز سر مزار شهید سید احمد پلارك خالی نیست همیشه میهمان دارد
۳-*شهید پلارك از زبان مادرش** در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترك نگردیده بود. شبهای بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می كرد و اشك می ریخت... اشكهای شهید سید احمد پلارك امروز رایحه معطری است كه انسانها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش میكند.
آدرس : بهشت زهرا، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ۲۲، مزار شهید سید احمد پلارك
...
دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم!!!
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد!!!
الهی:
نصیرمان باش تا بصیر گردیم!!!
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم!!!
و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.!!!
به گلزار شهداي قزوين كه بروي هنگامي كه از كنار قبور مطهر شهدا عبور مي كني و به تصاوير آسماني شهدا نظاره مي كني و زير لب فاتحه اي مي خواني ، از جوار مزار شهيد عباس بابايي كه عبور كني به قطعه 7 رديف 2 مي رسي كه ناگهان سنگ مزار شهيدي نظرت را به خود جلب مي كند كه رويش نوشته شده ((مشتي خاك به پيشگاه خداوند متعال)) . درست او كسي نيست بجز سينه زن ابا عبدالله حسين (ع) شهيد علي قاريان پور . كه گفته است : به روي سنگ قبرم اسمم را ننويسيد، مي خواهم همچون دهها شهيد ديگر گمنام باقي بمانم؛ اگر خواستيد فقط اين جمله را بنويسيد: (( مشتي خاك به پيشگاه خداوند متعال ))
شهيد علي قاريان پور...متولد: 1343 قزوين...شهادت:10/12/65...محل شهادت:شلمچه
منبع: وبلاگ بچه شهید
به حق چیزهای ندیده!
جنایتکاران شهید!
در برابر این تصاویر، چیزی نمی توانم بگویم.
چون همه آن چه را که نیاز به گفتن باشد، همگان می دانند و نیازی به توضیح واضحات نیست.
فقط چون دیدن این تصاویر برای خودم جالب آمد، گفتم شاید بد نباشد شما هم اینها را ببینید.
تصاویری از قبور سردمداران جنایتکار رژیم بعث عراق، مدفون در منطقه العوجه.
از "صدام حسین" و فرزندان خبیثش "عدی" و قصی" گرفته، تا جنایتکاری چون "علی حسن المجید" که فرمان بمباران شیمیایی حلبچه و قتل عام پنج هزار نفر از هموطنان خودش را صادر کرد.
با توجه به آیات و عبارات ارزشی نگاشته شده بر قبور، پیشاپیش از پیشگاه ملت غیور ایران و به خصوص خانواده معظم شهدا به خاطر انتشار این تصاویر، پوزش می طلبم.
.: Weblog Themes By Pichak :.